به گزارش "دیدبان" به نقل از ندای انقلاب، نشریه
واشنگتن پست در مقالهای پیرامون برنامه هستهای ایران به قلم هنری
کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا نوشت: پیشبرد دیپلماسی در این شرایط
میتواند ما را به یک خروجی قابل قبول برساند و در صورت شکست آن، مردم
آمریکا و جهان در مییابند که با عدم حل و فصل مسائل از راه گفتگو و باید
به رهکارهای دیگری متوسل شوند. منطق دیپلماسی با روشن کردن مسائل، ایران را
بر سر یک دو راهی قرار میدهد: نافرمانی به دخالت نظامی راهبر میشود؛
موافقت نیز این کشور را از بحران هستهای و تبعات تحریمی آن نجات خواهد
داد.
* مهمترین تصمیم پیشروی رئیسجمهور: برنامه هستهای-نظامی ایران
پس
از رقابت نفسگیر ریاستجمهوری، مهمترین تصمیمی که رئیسجمهور اوباما را
به چالش خواهد کشید، برنامه هستهای-نظامی ایران و راهکارهای مقابله با آن
خواهد بود. در طول اینسالها، تمام رئیسجمهورهای آمریکا، خواه دموکرات،
خواه جمهوریخواه آشکارا اعلام کرده اند که هیچ گزینهای را از روی میز
کنار نخواهد گذاشت. در مناظره سوم ریاستجمهوری هم، تهدید برنامه هستهای
ایران برای امنیت ملی آمریکا مورد توافق طرفین بود. این دیدگاه متناوباً در
سخنان اوباما و رامنی به پیشگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای و
جلوگیری از بوجود آمدن چنین ظرفیتی طرح شد. هنگامیکه ایران به بصورت سری و
زیرزمینی به غنیسازی ادامه میدهد و بر ذخائر خود میافزاید، «بنیامین
نتانیاهو»، نخستوزیر اسرائیل، هشدار داده است که بهار آینده، آخرین مهلت
جامعهجهانی برای حل و فصل دیپلماتیک برنامه هستهای ایران خواهد بود.
حال در این وضعیت آشفته، آمریکا چه تدبیری در راستای اهداف تبیینشدهاش بکار خواهد بست؟
آنچنان
که از گفتهها و شنیدهها بر میآید، این روزها، ایالات متحده و ایران از
طریق نمایندگان رسمی و نیمهرسمی خود، مذاکرات دوجانبهای را سامان
میدهند که به نوعی گذار از گفتگوهای چندجانبه سابق است. نشستها حول محور
برنامه هستهای ایران، تاکنون دستاورد امیدبخش و دلگرمکنندهای نداشته
است. برای بیش از یک دهه، ایران از پاسخگویی ابتدا به EU-۳ (فرانسه، آلمان و
بریتانیا) و سپس به P۵+۱ (پنج عضو ثابت شورای امنیت سامان ملل متحد به
علاوه آلمان) طفره رفته است. این کشور با رفتارها و کنشهای متغیراش که
گاه حاکی از نرمخویی و انعطافپذیری بوده و گاه نشانگر سماجت و یکدندگی،
نه تنها به توسعه زیرساختهای هستهایش پرداخته و فعالیتهایش را از چشم
ناظران بینالمللی پنهان ساخته است بلکه در شرایط اضطرار نیز، پایگاههای
هستهایش را جهت رفع آثار و علائم فعالیتهایش منحل کرده است. اگر هیچ حد و
مرزی برای این روند تأخیری قائل نباشیم، پیشرفت تکنولوژیک ایران کار را
بجایی خواهد رساند که هیچ تدبیری دیگر کارگر نخواهد بود. اما سوال
سرنوشتساز اینجاست: چه زمان و چگونه باید ایران را از قابلیت
نظامی-هستهایش محروم کرد؟ براستی خطوط قرمز کجاست؟
* سه خان در مسیر دستیابی به توانش هستهای
سه
خان در مسیر دستیابی به توانش هستهای-نظامی وجود دارد: ساخت سامانه
موشکی حامل، غنیسازی اورانیوم در حد کاربری نظامی و سرآخر تهیه کلاهک
هستهای. ایران از سال ۲۰۰۶ گونههای مختلفی از موشکها را در داخل تولید و
تکثیر کرده است. قدرت غنیسازی این کشور که مدتها برای آژانس انرژی اتمی،
محل ابهام بود، اکنون با هزاران سانتریفیوژ فعال، سطوحی از فرآوری
اورانیوم را در مینوردد که از حدود تعریف شده در پیمان منع گسترش سلاح
هستهای (NPT) کاربری صلحآمیز فراتر است. بطورکلی ناظران چشمانداز
اجتنابناپذیر این صعود را دستیابی به سلاح هستهای میبینند.
* دادههای تخمینی و حدس و گمان نمیتواند ملاک تعیین خط قرمز برای برنامه هستهای ایران باشد
به
باور عدهای از صاحبنظران، تعیین خط قرمز برای ایران جهت بازداری این
کشور از دستیابی به سلاح هستهای، غیرممکن است. زیرا هنگامیکه مقدار ماده
مورد نیاز برای انجام شکافت هستهای فراهم آمد، از آنجا که مراحل ساخت و
پرداخت کلاهک هستهای به لحاظ زمانی کوتاه و از نظر تکنولوژیک آسان است،
همین امر تعیین ضربالعجل از جانب غرب را برای ایران دشوار میکند. به
عبارت دیگر، وابستگی کشورهای غربی به دادههای تخمینی و حدس و گمان، کار
آنهار را برای وضع خطوط قرمز دشوار کرده است.
* بررسی چشمانداز دیپلماسی
حال
اگر خطوط قرمز تعیین شده بواسطه اعضای دائمی شورای امنیت که برآیند یک دهه
پیشبرد دیپلماسی هستند، ناکارآمد ظاهر شوند، نتیجه چه میتواند باشد:
باری، یک اقدام پیشگیرانه نظامی که تبعات دامنهدار و مهارناپذیر فرقهای و
منطقهای در پی خواهد داشت. ایران از طرف دیگر در صورت ادامه روند موجود
با پشتوانه هستهای-نظامی خود به یک کره شمالی دیگر تبدیل خواهد شد که هر
لحظه میتواند قدرت خود را در جهت مقاصد غیر بشری بکار بندد. از طرف دیگر
کشورهایی که دارای توانمندی صلحآمیز هستهای هستند با مشاهده این وضعیت
میکوشند توانش هسته-نظامی خود را بالفعل کنند. علاوه بر این، دولتهایی
که در دامنه تهدید نظامی ایران قرار داشته اما از گزینه هستهای
بیبهرهاند، از این پس تلاش میکنند خود را در سازگاری سیاسی و همپویی با
تهران قرار دهند. بطورکلی نهضت تحولخواه بهار عرب نیز که از قبل تحت فشار
بنیادگرایی و افراطیگریست، بواسطه این جریان در ربوده خواهد شد. در
پایان امیدهای رئیسجمهور برای پیشبرد برنامه خلع سلاح هستهای جهانی نیز،
دچار زیان شده و چه بسا به یأسی مرگبار تبدیل گردد.
* سازش با ایران هزینههای بیشتری در بر خواهد داشت
عدهای
معتقدند حتی با درنظر داشتن بدترین سناریو و سیاهترین پیشبینی، معذلک یک
ایران هستهای همچنان مهارپذیر خواهد بود. این دسته فیالواقع مخارج کلان و
پیچیدگیها و تنشهای یک جنگ سرد و آغاز رقابت هستهای در منطقه و از طرف
دیگر هرگونه تقلای آخرالزمانی از جانب حکومت دینی ایران را نادیده
میگیرند. اگر توازن هستهای در منطقه مخدوش شود، در شرایطی که تنشها
همچون جنگ سرد میان شرق و غرب به هیچ روی دوجانبه نیست؛ بروز موقعیتی
ناپایدار میان کشورهایی که همچنان در حال توسعه بوده، فناوریهایشان برای
پیشگیری از پیشامدهای ناخواسته ابتداییست، احتمال تبادلات هستهای دور از
تأمل نخواهد بود.
* شرایط پیشنهادی P۵+۱
به
همین خاطر است که ایالات متحده برای غنیسازی ایران محدودیتهایی قائل شده
است- یا به عبارت دیگر تدابیری که ایران را از دست یافتن به اجزاء سازنده
یک جنگافزار هستهای باز میدارد. فارغ از درخواستهای متداول، گروه P۵+۱،
سطوحی از فرآوری ماده شکافتپذیر را که سازگار با اصول NPT مبنی بر
کاربری صلحآمیز است نیز طی تحقیقات خود گرد آورده است. بطورکلی هر اندازه
میزان غنیسازی بیشتر باشد، زمان لازم برای تأمین مقاصد نظامی از آن مواد،
کوتاهتر خواهد بود. بنابر عقل مصلحتاندیش، بالاترین حد مجاز برای فرآوری
اورانیوم ۵ درصد است؛ اما اگر ایران تمایل داشت ماده شکافتپذیر را فراتر
از نرخ توافق شده غنیسازی کند، ماده مزبور میبایست خارج از ایران
نگهداری شود.
* زمان رو به پایان است
زمان
باقیمانده به منظور دستیابی به یک خروجی دیپلماتیک برای بحران هستهای
ایران، متناسب با گسترش برنامه هستهای و اتخاذ رویکرد نظامی گاه با کندی
یا بعضاً با پرشتاب رو به پایان است. از اینرو فرآیند دیپلماتیک میبایست
به یک منزل روشن و تصمیمساز برسد. گروه P۵+۱ یا آمریکا بصورت یکجانبه
میبایست برنامه دقیقی را برای کاهش نرخ غنیسازی ایران به مرزهای
صلحآمیز ارائه کنند.
*تصمیمگیری درخصوص مدارا با ایران و یا آغاز درگیری باید منحصر به رئیسجمهور آمریکا باشد
تعیین
حدود غنیسازی به معنای تفویض اراده و اختیار به کشورها (اسرائیل) برای
شروع جنگ نیست؛ آرای متحدان و همپیمانان اگرچه محترم شناخته میشود اما
تصمیمگیری نهایی در خصوص مدارا و یا آغاز درگیری با ایران منحصر به اراده
رئیسجمهور است. ممکن است سوال شود چرا با کشوری غربستیز که تاکنون تنها
از خود بیصداقتی نشان داده، باید مذاکره کرد؟ پاسخ: دقیقاً بخاطر اینکه
وضعیت بسیار درهم ریخته و آشفته است. دیپلماسی در این شرایط ممکن است
بتواند ما را به یک خروجی قابل قبول برساند و شکست آن، از سوی دیگر، به
آگاهی مردم آمریکا و جهان از عدم حل و فصل مسائل از راه گفتگو و در نتیجه
بکارگیری روشهای دیگر میانجامد. راهکار دیپلماسی در واقع با روشن کردن
مسائل، ایران را بر سر یک دو راهی قرار میدهد: نافرمانی یا موافقت؛
نافرمانی ایران به دخالت نظامی راهبر میشود و موافقت این کشور بحران
هستهایش ختم به خیر خواهد کرد. هر کدام از این خروجیها میبایست براساس
تبعات احتمالیاش، مورد بررسی قرار گیرد. زیرا ما دیگر یارای مواجهه با
فاجعه استراتژیک دیگری را نداریم.
* غرب میبایست نگرانیهای هیئت حاکمه را در خصوص موجودیتاش با برطرف کردن تدریجی تحریمها مرتفع سازد
آنچنان
که ایران تمایل دارد برنامه هستهایش را متأثر از آرمانهای ملی جلوه دهد
و نه یک ایدئولوژی مذهبی؛ و در این راستا بازبینیهای لازمالاجرایی را هم
میپذیرد، غرب نیز میبایست نگرانیهای هیئت حاکمه را در خصوص نفس
موجودیتاش با برطرف کردن تدریجی تحریمها و همزمان پیادهسازی محدودیتهای
سختگیرانه بر غنیسازی مرتفع سازد. اما موضوعی که نباید از آن غافل بود
گذر زمان است. تهران را میبایست آگاه کرد که دستیابی به توافق با تمدید
مذاکرات حاصل نمیشود و بکارگیری این روش برای زمان خریدن، تنها گور این
کشور را عمیقتر خواهد کرد. با یک دیپلماسی خلاق، همراه با یک استراتژی
قاطع، در شرایط موجود هم میتوان به بهبود اوضاع امیدوار بود، اگر ایالات
متحده نیز در این کارزار از پس نقش تعیینکنندهاش در تعریف نتایج مطلوب
گروه P۵+۱ برآید.