در
واقع هدف از این اقدام، آسیبشناسی راهبرد تلفیق فشارهاست. این فرآیند با
خبری کلید خورد که روزنامهی نیویورک تایمز، یک هفته قبل از انتخابات ریاست
جمهوری، در مورد توافق ایران و آمریکا برای مذاکرهی مستقیم منتشر کرد.
این مباحث به نحو جدیتری ادامه یافت و ادبیات و تحلیلهای پرحجمی در این
زمینه تولید شد. البته مجموعهی مباحث یادشده بیشتر جنبهی تحلیل داشته و
خبرهای رسمی مشخصی در این زمینه وجود ندارد.
برای
ورود به بحث و فهم علل ناکارآمدی راهبرد ایالات متحده در قبال ایران،
ابتدا باید از چیستی و ماهیت و ابعاد آن آگاهی داشت. آنها در صدد بودند تا
از طریق تلفیق گزینههای فشار و تحریم، تهدید نظامی، عملیات روانی و
حمایت از جریان فتنه در داخل ایران با گزینهی مذاکره و راهکار دیپلماتیک،
محاسبات راهبردی ایران را تغییر دهند. به عبارت دیگر، آنها به دنبال ایجاد
شرایطی هستند که نظام در اثر تشدید فشارها به این نتیجه برسد که محاسبات
راهبردی خود را در مورد موضوعات مختلف، از جمله برنامهی هستهای، تغییر
دهد.
اهداف عمدهی آمریکاییها
از اعمال فشار به ایران نه صرفاً اعمال فشار، که تغییر محاسبات ایران است.
آمریکاییها تلاش کردند تا فشار بر ایران را اعمال کنند که البته در این
زمینه تا حدودی نیز موفق بودند، اما نتیجهای که آنها تعقیب میکردند محقق
نشد. در واقع معضل راهبردی و پارادوکس سیاست خارجی آمریکا این است که با
وجود اعمال فشار بیسابقه، ایران رویکرد خود را تغییر نداده است و بلکه
بالعکس، هر چه فشار بیشتر میشود، مقاومت ایران نیز افزایش مییابد.
بنابراین
اولین مسئله، اذعان به ناکارآمدی این راهبرد است. آمریکاییها
پذیرفتهاند که راهبرد قبلی در مورد ایران، اهداف آنها را تأمین نمیکند.
اما در پاسخ به چرایی این ناکارآمدی میتوان به چند مورد اشاره داشت:
رویکرد
اول آنکه فشارها کافی نیست؛ یعنی اگر فشار بیشتری به ایران اعمال شود،
ایران مجبور خواهد شد محاسبات خود را تغییر دهد. به نظر میرسد این دیدگاه
علاوه بر مجالس نمایندگان و سنا، در دولت آمریکا نیز طرفدارانی دارد. بر
این اساس، تشدید فرآیند فشار در آینده دور از ذهن نخواهد بود.
رویکرد
دوم آنکه آمریکا به اندازهی کافی و در حدی که بر رویکرد فشار تأکید
داشته، بر مسیر مذاکره تمرکز نداشته است. طرفداران این رویکرد معتقدند،
برای افزایش اثرگذاری راهبرد آمریکا در مقابل ایران، باید علاوه بر تأکید
بر تشدید فشارها، رویکرد مذاکره نیز تقویت شود. از جمله تمهیدات این
راهبرد، افزایش عملیات اطلاعاتی و حمایت مؤثرتر از جریان فتنه در داخل
ایران است.
حال سؤال این است که
مسیر مذاکره را چگونه باید تقویت کرد؟ تا کنون پاسخ روشنی به این سؤال
داده نشده است. در واقع هنوز در آمریکا جمعبندی منسجمی در این باره وجود
ندارد، هرچند در حال حاضر بحثهایی جدی در این خصوص در حال انجام است.
اوباما هنوز قادر به ارائهی رویکردی مشخص نسبت به مسئلهی چگونگی تقویت
مسیر مذاکره با ایران نیست.
در این ارتباط به نظر میرسد تقویت مسیر مذاکره نیاز به دو مقدمه دارد:
1. پیشنهاد مذاکرهی مستقیم ایران و آمریکا. این پیشنهاد باید علنی، رسمی و در سطح بالا باشد و به اطلاع مردم ایران نیز برسد.
2. پیشنهاد مذاکره باید حاوی گزینههایی دندانگیر تر باشد.
بر
این اساس، علاوه بر پیشنهاد مذاکرهی مستقیم، پیشنهادهای قبلی، مانند
گزینههای پیشنهادی در نشست بغداد، نیز باید مورد بازاندیشی قرار گرفته و
اصلاح شود و در صورت لزوم، پیشنهادهای دیگری جایگزین آن گردند. پیروان این
ایده گمان میکنند تقویت مسیر فشار همراه با تهدید نظامی معتبرتر، اعمال
تحریمهای جدید و افزایش عملیات اطلاعاتی، همگی در کنار تقویت مسیر مذاکره،
ایالات متحده را قادر خواهد ساخت تا ایران را مجبور به تغییر محاسبات کند.
منبع:برهان
منبع:برهان