دیدبان
اضلاع خطر نفوذ به هم می رسند

چرا زنگ خطر نفوذ به صدا در آمد؟

چرا زنگ خطر نفوذ به صدا در آمد؟

دیدبان: در جریان نقد و بررسی های توافق وین برخی تحلیل ها از ابعاد فنی و حقوقی متن فراتر رفت و زنگ هشداری را به صدا درآورد که تعجب برخی را به خود جلب کرد. «نفوذ» و «مهار منطقه ای ایران» دو نکته ای بود که در صدر بحث ها قرار گرفت. این دو مسئله سالهاست به عنوان دستور کار آمریکا به شمار می آرود ولی چه اتفاق تازه های درحال رخ دادن است که کارشناسان را نگران ساخته است؟

سیاست خارجی آمریکا چهره منافقانه به خود گرفته است

 اصول سیاست خارجی آمریکا بر دو پایه «ایدئولوژی» -یا هنجارمحور- و «استراتژی» -یا راهبرد محور-شکل گرفته است. در نگاه ایدئولوژیک، آمریکایی ها خود را به عنوان یک «استثنا» در نظام بین الملل معرفی می کنند و از همه می خواهند تحت لوای آنها زندگی کنند. «سنت رهبری» کشورهای جهان همواره یکی از شعارهای اصلی روسای جمهور آمریکا بوده است. تضعیف و تقویت جایگاه ابر قدرتی آمریکا در جهان که ترجمان همان نگاه ایدئولوژیک می باشد، یکی از اساسی ترین ملاک های ارزیابی کارآمدی دولت در سیستم سیاسی این کشور محسوب می شود. در نگاه استراتژیک نیز آمریکایی ها بنا به موقعیت جغرافیایی منافعی را در سطح جهان تعریف می کنند و از تمام ابزارهای قانونی و غیر قانونی برای رسیدن به آن استفاده می کنند. مهمترین منافع ایالات متحده در منطقه غرب آسیا «منابع انرژی» و «امنیت رژیم صهیونیستی» می باشد. بازشماری این اصول خارج از موضوع این یادداشت است ولی مهمترین نکته درباره اهداف و اصول سیاست خارجی آمریکا پذیرش تام و تمام آن از سوی دولتمردان این کشور است. به گونه ای که هیچ گاه در اختلافات داخلی و بحثها و مناظرات، لزوم پیگیری چنین چشم اندازهایی مورد سوال و انتقاد واقع نمی شود. بلکه آنچه باعث ایجاد رقابت و تفاوت در دو حزب اصلی آمریکا می شود اختلاف در روش های رسیدن به این اهداف است. از این رو، تغییر رویکرد در دولت اوباما، تحولی از سنخ تغییر در ارزشها و اصول آمریکایی نیست بلکه در نحوه رسیدن و اتخاذ ابزارهای کارآمد و پایدار است. از طرفی شیوه های تحقق اصول سیاست خارجی توسط رده های میانی و کارشناسان با تجربه و با توجه به اقتضائات زمانی و مکانی مشخص می شود. پس چنین تغییر نگرشی صرفا وابسته به شخص نیست بلکه این واقعیت که آمریکا دیگر قدرت سابق را ندارد و ایران در عین فشارها و تهدیدها توانست به پیشرفت خود ادامه داد، آنها را مجاب کرد تا در شیوه های خود بازنگری کنند. حتی اگر به غیر اوباما فرد دیگری رئیس جمهور بود تقریبا سیاست مشابهی را اتخاذ می کرد.

اوباما بر خلاف اسلاف خود به جای تمرکز بر ابزارهای سخت و تصمیم به ایجاد تغییر از بیرون، سیاست منافقانه ای را اتخاذ کرده است. وی از یک سو با تغییر ادبیات، شعار حل دیپلماتیک و مسالمت آمیز مشکلات را سر می دهد و از سوی دیگر با جلب آرای سایر قدرت های بزرگ در قالب ائتلاف های بین المللی به تحریم یا حتی گزینه نظامی روی می آورد. در زمان اوباما شعار «تغییر رژیم ایران» کنار رفت. او در سال ۲۰۱۲ در جمع یهودیان آیپک تصریح کرد که نه به دنبال تغییر رژیم ایران است و نه به دنبال «مهار» آن بلکه تنها خواهان جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای است. ولی از سوی دیگر با استفاده از ائتلاف، سنگین ترین تحریم ها را علیه ایران وضع کرد. علاوه او همواره اذعان می کند که «در صورت لزوم او از گزینه نظامی استفاده خواهد کرد.»

اوباما در دانشگاه امریکن، برای نشان داده عزم خود برای حمله به ایران با افتخار یادآور شد که ایالات متحده در دولت وی با ۷ کشور وارد جنگ شده است. و اگر نیاز باشد یکبار دیگر از ابزار سخت و نظامی استفاده خواهد کرد.[1]

شرایط داخلی ایران تغییر کرده است

بعد از انقلاب اسلامی و گروگان گیری دیپلمات-جاسوس های آمریکایی روابط دو کشور به سردی گرایید. ایالات متحده به خاطر شکست در سیاست دو ستونی نیکسون و از دست دادن منافع و جایگاه خود در منطقه همواره کینه ایران را به دل داشته است. «انتقام» تنها گزینه ای بود که ۵ رئیس جمهور سابق آمریکا در ذهن داشتند. فضا و جو حاکم بر سیاستمدارن آمریکایی به گونه ای بود که اجازه نزدیک شدن به ایران را نمی داد. و عمدتا گزینه جنگ و فشار مضاعف علیه ایران بهترین راهکار به شمار می رفت. به  همین خاطر وقتی در دولت اصلاحات برخی به سمت آمریکایی ها دست دراز کردند با پاسخ تند «محور شرارت» مواجه شدند. در دولت اصلاحات شعار «فشار از پایین، چانه زنی از بالا» داده می شد ولی عملا زمینه اجرا همسوی این سیاست وجود نداشت. مردم با سیاست های دولت اصلاحات و تندروی های آنها همراهی نمی کردند. در دهه اخیر معادلات تغییر یافت. نتیجه نادیده گرفتن اصلاح طلبان دولتی در ایران روی کار آمد که بخشی از محبوبیت داخلی و خارجی خود را مدیون مواضع ضدآمریکایی و اسرائیلی بود. نفوذ ایران در منطقه روز به روز در حال افزایش بود.

راهبردهای «دگرگونی بنیادین»، «تنبیه گری بدون تعامل»، «تعامل ستیزه جویانه» نتوانسته بود تغییر رفتاری در ایران بوجود بیاورد. ناچار آمریکایی ها به راهبرد «تعامل در عین فشار» روی آوردند. 

سال ۸۸  اوباما به رهبر انقلاب نامه می نویسد و درخواست مذاکره دوجانبه می کند. جان کری در همان اوقات که رئیس کمیته روابط خارجی سنا بود می گوید: «اکنون وقت آن است که بار دیگر تاکید کنیم که تصمیم داریم شانس مذاکره معنادار با ایران را بیازماییم‌ و ترجیح آمریکا آن است که از مقابله‌جویی به ‌صورت تحریم‌های اقتصادی بپرهیزد. اما این نیز بسته به گزینه‌ای است که ایران انتخاب می‌کند.»

آمریکایی ها به شکست سیاست حمله نظامی به ایران و تحریم های یکجانبه اعتراف کرده بودند ولی فتنه سال ۸۸ امیدها را برای آمریکا زنده کرد. آشوب های خیابانی و ناآرامی اجتماعی در کنار پیغام های صریح و غیر صریح سران فتنه آمریکا را بر آن داشت تا در جهت گسترش شکاف بین مردم و نظام تحریم های -به اصطلاح- «فلج کننده» و «بی سابقه» را علیه ایران وضع کند.

هیلاری کلینتون، کسی که در اجماع قدرت های بزرگ برای تحریم ایران نقش موثری را ایفا کرده بود، در کتاب خاطرات خود درباره سال ۸۸ چنین می نویسد: «رابط هایمان در ایران ما را ترغیب کردند تا حد امکان در این زمینه(فتنه) سکوت کنیم. آن ها نگران بودند که اگر آمریکا در حمایت از معترضان سخنی بگوید و یا اینکه سعی کنیم در امور مداخله کنیم، این مسئله سبب شود رژیم ایران اعتراض ها را تحت عنوان توطئه خارجی بی اعتبار کند. بسیاری از تحلیلگران اطلاعاتی و کار شناسان ایران با این مسئله موافق بودند. با این حال، وسوسه شدیدی برای ایستادگی و اعلام حمایتمان از ملت ایران و ابراز انزجار از شیوه های رژیم وجود داشت. ...در پشت صحنه، گروه من در وزارت خارجه به طور مداوم با فعالان در ایران در ارتباط بودند و برای جلوگیری از تعطیل شدن توئیتر، به طور فوریتی مداخله کردند؛ قطع شدن توئیتر به معنای از بین رفتن یکی از وسایل اصلی ارتباطی معترضان بود.»

۸۸ نقطه آغازی بود برای تغییر نگاه آمریکایی ها. سوء مدیریت دولت قبلی و تحریم ها در کنار یکدیگر اوضاع اقتصادی ایران را متحول کرد و باعث بالارفتن تورم و گرانی شد. آدرس های غلطی که در انتخابات ریاست جمهوری به مردم داده شده باعث روی کار آمدن دولت اعتدال شد. روحانی ایده ای جز تعامل با غرب برای بهبود مشکلات اقتصادی نداشت. او با ترسیم سه گام در اولین سفر خود به نیویورک گفت: «می خواهم این سفر اولین گام برای روابط بهتر دو ملت ایران و آمریکا باشد و در دومین گام نسبت به کاهش تنش های بیشتر میان دو دولت اقدام کنیم و درسومین گام زمینه‌ای برای دست یابی به منافع مشترک فراهم شود.»

ارزیابی آمریکایی ها از ثمر بخش بودن سرمایه گذاری بر نیروهای غربگرا پس از این سفر قوت گرفت.  تا پیش از این آنها راه حل مهار و تغییر رژیم را در بیرون از این نظام می جستند ولی برآورد کنونی شان حاکی از آن است که علاوه بر مهار منطقه ای و حفظ فشار بیرونی می خواهند از «نیروهای داخلی در ایران» نیز استفاده بکنند. شاید این تحلیل روزی با بدگمانی نادیده گرفته می شد ولی با صحبت های پس از توافق اوباما و کری بخشی انگیزه های پنهان را علنی کرد.

نمود بارز و ترجمان این سیاست را نیز می‌توان در اظهارات رئیس‌جمهور آمریکا چند روز بعد از مذاکرات وین، در ۱۹ مردادماه (۱۱ آگوست ۲۰۱۵) در مصاحبه با وب‌سایت مایک «Mic» مشاهده کرد. وی بیان داشت «در داخل ایران باید گذار صورت بگیرد، حتی اگر تدریجی باشد. گذاری که طی آن درک شود که شعار مرگ بر آمریکا و انکار هولوکاست توسط رهبران ایران، و تهدید اسرائیل به نابودی و دادن اسلحه به حزب‌الله، گروهی که در فهرست تروریستی قرار دارد، و کارهایی از این دست، از ایران، در چشم بخش اعظم جهانیان، کشوری طردشده می‌سازد.»

باراک اوباما ادامه داد: «به شما قول می‌دهم در لحظه‌ای که رژیم ایران از این نوع گفتار و رفتار دست بردارد، بلافاصله در چشم جهانیان نفوذ و قدرت بیشتری پیدا خواهد کرد. امید من این است که چنین اتفاقی بیفتد. چنین امری نیازمند تغییر در سیاست و رهبری ایران است. تغییر طرز فکر در زمینه رویکرد ایران به بقیه جهان و رویکردشان به کشورهایی مثل ایالات متحده

خطر اصلی؛ تلاقی اضلاع نفوذ

توطئه علیه جمهوری اسلامی تازگی ندارد. اما این بار شرایط داخلی و خارجی برای اعمال نفوذ مساعدتر است. زیرا فضای حاکم بر نخبگان و چه بسا قشری از مردم گویای این است که توطئه را جدی نگرفته اند. عوامل مختلفی در بوجود آمدن چنین فضایی دخیل است. برخی عزم جدی برای برقراری روابط با دشمن دارند -ولو با نیت خیر!- و برخی گمان می کنند هر گونه عمل کنند –ولو بی تفاوت و منفعل- نظام پایایی و رشد خود را حفظ خواهد کرد.

فضای رخوت و بی تفاوتی با زیرکی و نفاق دشمن همسو شده است. دشمن اهداف، آرمان ها و جهت گیری های نظام اسلامی را نشانه رفته است و در پی اهداف بلند مدت خویش است ولی در داخل برخی ورای چهار سال و هشت سال نمی توانند فکر کنند و دلخوش به همین اهداف کوتاه مدت می شوند. و این دقیقا نقطه ای است که باید زنگ هشدار خروج از غفلت به صدا درمی آمد.

سخن پایانی

«آنچه مهم است این است که نظام جمهورى اسلامى یک ساخت حقوقى و رسمى دارد که آن قانون اساسى، مجلس شوراى اسلامى، دولت اسلامى، انتخابات - همین چیزهائى که مشاهده میکنید - است، که البته حفظ اینها لازم و واجب است؛ اما کافى نیست. همیشه در دلِ ساخت حقوقى، یک ساخت حقیقى، یک هویت حقیقى و واقعى وجود دارد؛ او را باید حفظ کرد. این ساخت حقوقى در حکم جسم است؛ در حکم قالب است، آن هویت حقیقى در حکم روح است؛ در حکم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغییر پیدا کند، ولو این ساخت ظاهرى و حقوقى هم باقى بماند، نه فایده اى خواهد داشت، نه دوامى خواهد داشت؛ مثل دندانى که از داخل پوک شده، ظاهرش سالم است؛ با اولین برخورد با یک جسم سخت در هم میشکند. آن ساخت حقیقى و واقعى و درونى، مهم است؛ او در حکم روح این جسم است. آن ساخت درونى چیست؟ همان آرمان هاى جمهورى اسلامى است: عدالت، کرامت انسان، حفظ ارزشها، سعى براى ایجاد برادرى و برابرى، اخلاق، ایستادگى در مقابل نفوذ دشمن؛ اینها آن اجزاء ساخت حقیقى و باطنى و درونى نظام جمهورى اسلامى است. اگر ما از اخلاق اسلامى دور شدیم، اگر عدالت را فراموش کردیم، شعار عدالت را به انزواء انداختیم، اگر مردمى بودنِ مسئولان کشور را دست کم گرفتیم، اگر مسئولین کشور هم مثل خیلى از مسئولین کشورهاى دیگر به مسئولیت به عنوان یک وسیله و یک مرکز ثروت و قدرت نگاه کنند، اگر مسئله ى خدمت و فداکارى براى مردم از ذهنیت و عمل مسئولین کشور حذف شود، اگر مردمى بودن، ساده زیستى، خود را در سطح توده ى مردم قرار دادن، از ذهنیت مسئولین کنار برود و حذف شود؛ پاک شود، اگر ایستادگى در مقابل تجاوزطلبى هاى دشمن فراموش شود، اگر رودربایستى ها، ضعفهاى شخصى، ضعفهاى شخصیتى بر روابط سیاسى و بین المللى مسئولین کشور حاکم شود، اگر این مغزهاى حقیقى و این بخش هاى اصلىِ هویت واقعى جمهورى اسلامى از دست برود و ضعیف شود، ساخت ظاهرى جمهورى اسلامى خیلى کمکى نمی کند؛ خیلى اثرى نمی بخشد و پسوند «اسلامى» بعد از مجلس شورا: مجلس شوراى اسلامى؛ دولت جمهورى اسلامى، به تنهائى کارى صورت نمی دهد. اصل قضیه این است که مراقب باشیم آن روح، آن سیرت از دست نرود، فراموش نشود؛ دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب. به روح، معنا و سیرت توجه داشته باشید. این، اساس قضیه است.»[2]

 


[1] https://www.whitehouse.gov/the-press-office/2015/08/05/remarks-president-iran-nuclear-deal

[2] http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4992

 

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن