دیدبان

اگر تیز هوشی امام نبود، آقایان نهضت را زمین‌گیر می‌ کردند

اگر تیز هوشی امام نبود، آقایان نهضت را زمین‌گیر می‌ کردند

دیدبان: امروزه عدهای نقش بنیانگذار انقلاب اسلامی را یک تاثیر فعالانه در انقلاب و تکوین نظام جمهوری اسلامی نمی بینند بلکه وی را شخصیتی منفعل می دانند که تحت تاثیر دیگران تصمیم گیری می کند. تصمیم سازیها را دیگران بر امام تحمیل میکنند و رهبر امت ناچار به پذیرش آن است.

این تحلیل از امام با واقعیت و شخصیت پر صلابت امام سازگار نیست و در ادبیات روشنفکرانه و حتی غیر روشنفکرانه نمایان است. در همین مورد با عباس سلیمی نمین روزنامه نگار و پژوهشگر تاریخ معاصر به بحث نشستیم که در ادامه از نظرتان می گذرد.

به‎عنوان سوال اول اینکه شما بحث «امام تحت مدیریت» را چطور می‎بینید و به‎ نظرتان فضای رفتاری و مدیریتی امام قابلیت طرح چنین بحثی را دارد؟
در ابتدا سالگرد رحلت امام(ره) را گرامی می‎دارم و از خدمات ایشان به ‎جامعه بشری بهنیکی یاد می‎کنم. ایشان توانستند تحول بزرگی در جامعه بشری ایجاد کنند و در مسیر استقلال ملت‎‎‎ها دریچه‎‎‎‎های نویی را بگشایند. اجازه بدهید با نوع طرح سوال شما خیلی موافق نباشم. امام تحت مدیریت، وجود خارجی نداشت.

اگر امام مدیریت می‎شد، علی القاعده قادر به ایجاد چنین تحول بزرگی نبود. ما نمونه‎‎‎های بسیاری از مراجع و بزرگان را داریم که توسط فرزندان یا اطرافیانشان مدیریت شده‎اند. طبیعتا اولین نشانه از اینکه فردی نتواند در جامعه خودش تاثیر بگذارد، این است که توسط دیگران مدیریت شود. کسانی که بخواهند شخصیتی را مدیریت کنند، یا باید مقام و منزلتشان از او بالاتر باشد که علی‎‎القاعده آن‎‎‎ها امام خواهند بود یا شخصیتشان نازلتر است. اگر نازل‎تر باشند، قطعا شخصیت فرد را تنزل می‎دهند نه ارتقا. در دوران پهلوی برای اثر گذاشتن روی افراد، ساواک افرادی از نزدیکان را به دام می‎انداخت و در خدمت خودش می‎گرفت و از این طریق، آن شخصیت یا آن مجتهد را کنترل می‎کرد.

این اقدام، شخصیت آن مرجع را تنزل می‎دهد و او را از اینکه بتواند تاثیرگذار باشد، باز می‎دارد. امام(ره) چنین چیزی را نداشتند. فردی را نداشتند که‎ شأن و فهم و شجاعتش از امام بالاتر باشد و به ایشان خط بدهد. قطعا چنین فردی نداریم. شما در مقاطع مختلف تاریخ انقلاب وقتی نگاه می‎کنید، می‎بینید که امام حتی با شاگردان بسیار برجسته‎شان گاهی تفاوت برداشت‎‎‎‎های اساسی دارند.

به‎عنوان نمونه، در شب ۲۱ بهمن ماه ۱۳۵۷، همگان قائل بودند که امام مردم را به ترک خیابان‎‎‎ها دعوت کنند؛ حتی شخصیت برجسته و مبارزی مثل آیت‎الله طالقانی که سابقه طولانی در امور سیاسی داشت و بسیار شخصیت برجسته‎ای بود، به امام اصرار کرد که دستور نقض حکومت نظامی را صادر نکنند و از مردم نخواهند که به خیابان‎‎‎ها بیایند، اما امام ایستاد. این تصمیم بعد‎‎‎ها برای همه روشن شد که اگر در آن شب، حکومت نظامی شکسته نمیشد، همه شخصیت‎‎‎‎های برجسته را دستگیر می‎کردند و آن‎‎ها را سر به نیست می‎کردند.

اگر تیزهوشی امام نبود، خیلی از این آقایان که می‎خواستند به امام خط بدهند، می‎توانستند این نهضت را کلا زمینگیر کنند. بنابراین ما در اطراف امام کسی را نداشتیم که در مقاطع پیچیده و حساس سیاسی نظری داده باشد که نظرش از نظر امام برتر باشد که سایه‎اش را بر سر امام پهن کند و به امام خط و جهت بدهد.

ایشان واقعا در تاریخ معاصر یک شخصیت نادری بودند که هم به‎لحاظ عرفان و هم به‎لحاظ ‎سیاست و فقه، شخصیت بسیار برجسته‎ای به حساب می آیند و هیچکس نمیتواند ابعاد شخصیتی او را نادیده بگیرد. بنابراین نه اطرافیانی که نازلتر از امام بوده باشند و بخواهند ایشان را محدود کنند، وجود خارجی داشت و نه فردی که توان و فهم سیاسی‎اش برتر از ایشان بوده باشد و بتواند به امام جهت و خط بدهد. در هیچ موردی هم نمی‎توانیم به‎عنوان کد و نشانه ذکر کنیم که امام در اینجا چنین مسئله‎ای در موردشان صدق می‎کند.

بحث مشــورت و تاثیرپذیری است! افرادی که معتقد به این تحلیل هستند، مشورت‎پذیری امام را با تاثیر‎پذیری خلط می‎کننــد و برای این ادعاهایشان، یکسری فکت‎‎‎‎های تاریخی می‎آورند.

این بحث دیگری است. علی‎القاعده امام (ره) به‎عنوان یک شخصیت برجسته، این‎گونه نیست که بر همه علوم مسلط باشند و بر همه اطلاعات جهان حاکمیت و اشراف داشته باشند. هیچکس نمی‎تواند چنین ادعایی بکند. امام یک فرد معصوم نیست، علم لدنی ندارد، یک بشر معمولی است و قطعا به منابعی رجوع می‎کند که این منابع بتواند او را به یک جمعبندی هدایت کند. گاهی منابع مکتوب است و گاهی شفاهی. قطعا امام در زمینه‎‎‎‎های مختلف از کارشناسان استفاده می‎کردند، اما وقتی به جمعبندی می‎رسیدند، دیگر آنجا کسی نمی‎توانست امام را دچار تشویش و نگرانی کند و آنچه را که به ایشان رسیده است، دور کند.

یعنی هیچ‎کدام از این مشورت‎‎‎ها جنبه الزام آور نداشتند؟

خیر. ما چنین چیزی نداریم. در تاریخ انقلاب اسلامی چنین پدیده‎ای را نداریم که امام تحت فشار قرار گرفته باشد و نظرشان چیز دیگری باشد و با تحت فشار قرار گرفتن به نتیجه دیگری برسد.

در مورد جنگ چطور؟ پذیرش قطعنامه؟

من هم می‎خواستم به این مورد اشاره کنم. امام در بیانیه‎ای که پس از پذیرش قطعنامه دادند، گفتند که من تا دیروز نظرم چیز دیگری بود، امروز با توجه به شرایط، به این نتیجه جدید رسیدم. این یکی از ویژگی‎‎‎‎های مردان خداست. این‎گونه نیست که اگر یک نظری در یک مقطعی دادند و شرایط هم تغییر کرد، هم‎چنان بر نظر خودشان پافشاری کنند. افرادی که صرفا به مسائل خودشان می‎اندیشند و می‎گویند اگر حرف من دو تا شود می‎شکنم، با امام تفاوت بسیاری دارند؛ اما کسانی که به مصالح عمومی می‎اندیشند، هر زمان مصالح عمومی را در نظر می‎گیرند.

امام (ره) به این جمعبندی می‎رسد که امروز باید یک نظر دیگری بدهد و این به معنی تحت فشار قرار گرفتن ایشان نیست؛ یعنی شرایط کاملا حاصل بود و بعد یک عده‎ای فشار آوردند. در اینصورت نباید به وظیفه خود عمل کنیم؟! در بحث قطعنامه، واقعا امام به یک حجت جدیدی رسیدند و تصمیم اتخاذ کردند.

مواردی هم بوده که امام تصمیماتی گرفته‎اند و بعدا گفته‎اند من از اول به این تصمیم راضی نبودم و این تصمیم را با مشورت بقیه دوستان گرفته‎‎ام.

امام در مورد آقای بنی صدر و آقای بازرگان اعلام کردند. ببینید شورای انقلاب، آقای بازرگان را انتخاب کرد و امام هم او را معرفی کردند. در اینکه امام مخالف باشند یا موافق، اختلاف بین آقای بازرگان و امام روشن بود؛ یعنی آقای بازرگان در پاریس خدمت امام رسیده بود و امام از قبل می‎دانست که آقای بازرگان ـ چه در موضع‎گیری‎‎‎های کلان و چه در مسائل جزء ـ به چه می‎اندیشد و نگاهش چگونه تعریف می‎شود و مثلا نگاه آقای بازرگان نسبت به شریف امامی، نسبت به شاپور بختیار و... چگونه است.

اینکه امام در ابتدای امر قبول داشته باشند و بعد قبول نداشته باشند، اینگونه نبوده است. خیلی از دیدگاه‎‎‎‎های آقای بازرگان را امام قبول نداشت؛ لذا نمی‎توانیم بگوییم آقای بازرگان کاندیدای مطلوب امام بود. امام در خیلی از مسائل، ایشان را قبول نداشت ولی قطعا امام، آقای بازرگان را بهعنوان فردی متقی، متواضع و دارای ویژگی‎‎‎‎هایی که قابل احترام است می‎شناخت، اما به‎لحاظ فکری متفاوت بودند. این بود که امام(ره) نظر شورای انقلاب را پذیرفت؛ به‎دلیل اینکه امام در ارتباط با اداره جامعه، کششی را هم در نظر می‎گرفت؛ یعنی برای ایشان اهمیت زیادی داشت که جامعه به‎لحاظ قدرت تجزیه و تحلیل پدیده‎‎‎ها، بتواند به نقاطی نائل‎ آید.

در نتیجه اینگونه نبوده که امام نگاه خودش را کاملا در مسائل پیاده کند. ایشان چنین رهبری نبود. مثلا در مورد مجاهدین خلق، امام چندین سال نظر خودشان را مسکوت گذاشتند و چیزی نگفتند. امام از همان ابتدا از نظر فکری، هم نسبت به نهضت آزادی و هم نسبت به مجاهدین خلق دارای یک موضع بود، دارای یک نگاه خاص بود، اما هرگز نیامدند بگویند که این نگاه من را حتما باید بپذیرید. خیلی از اشخاصی که در دفتر امام بودند، مثل آقای دعایی، کاملا با مجاهدین خلق همکاری داشتند و حتی بعضا به امام جسارت هم می‎کردند که چرا این گروه را حمایت نمی‎کنید؟ امام هرگز نگفتند که یا باید نظر مرا بپذیری یا از دفتر من بیرون بروی!

این ویژگی هم باید حتما در امام مورد مطالعه قرار بگیرد که ایشان رهبری است که فاصله خودش را با توده‎‎‎ها زیاد نمی‎کند. جا‎‎‎هایی که امت هنوز به جمع بندی نرسیده، او سرعت خودش را کند می‎کند تا این فاصله به‎گونه‎ای نباشد که بین امام و امت جدایی بیفتد. این درحالی است ‎که بین رهبری‎‎‎‎های مختلف افتخار این است که خیلی جلوتر از مردم باشند. روشنفکران که در جوامع مختلف، تفاخرشان به این است که فاصله فکریشان با ملت‎‎‎ها زیاد است؛ درحالی‎که رهبران الهی این‎گونه نیستند، چون رسالت خودشان را رشد جامعه می‎بینند.

اگر امام بازرگان را انتخاب نمی‎کردند، چه بازخوردی داشت؟

بازخوردش این بود که می‎گفتند یک شخصیت بسیار توانمندی وجود دارد و امام نمی‎پذیرند که از ایشان استفاده شود؛ به‎خصوص اینکه آقای بازرگان، مکلا بود و امکان داشت گفته شود امام روی روحانیون تعصب دارد و غیر روحانی را نمی‎پذیرد. امام در این مطلب خیلی دقت داشتند تا جایی که در شورای انقلاب، تعداد روحانیون از تعداد مکلا‎‎‎ها کمتر بود. خیلی توجه داشتند که طوری نشود بگویند امام چون روحانی است، آمده تا حکومت آخوندی درست کند! حتی تاکیدشان این بود که رئیس‎جمهور، روحانی نباشد و این، موجب رنجش شهید بهشتی، آقای هاشمی، آقای خامنه‎ای و خیلی‎‎‎ها شد. در واقع آن‎‎‎ها را در عرصه سیاسی بسیار دست و پا بسته کرد؛ چون اولین کاندیدای حزب جمهوری اسلامی، شهید بهشتی بود که با مخالفت امام مواجه شد.

در جریان قائم مقامی آقای منتظری هم با همین فرمول پیش آمدند، درست است؟

امام وقتی متوجه شدند که یارانشان دنبال بحث آقای منتظری هستند و برخی موضعگیری‎‎‎‎های ایشان را که نشان از ناپختگی سیاسی داشت، شاهد بودند پیغامی خدمت آقای هاشمی فرستادند که چنین کاری را نکنید. آقای هاشمی خدمت امام می‎رسند و تلاش می‎کنند نظر ایشان را عوض کنند. براساس خاطرات آقای هاشمی، امام چیزی نمی‎پذیرند. اما در روزی که جلسه خبرگان رهبری شکل می‎گیرد و امام می‎فهمند که موضوع آقای منتظری در دستور کار است، بلافاصله پیغام می‎فرستند که نظر منرا نادیده بگیرید! یعنی قبل از بحث رای‎گیری، امام به آقای هاشمی پیغام می‎دهند که آنچه من گفتم را نادیده بگیرید. چرا؟ چون با اینکه امام فرموده بودند، این بحث داشت ادامه پیدا می‎کرد. یعنی برای امام این حجت تمام شد که آن کشش لازم را ندارند.

واکنشی که بعد نشان دادند هم حکایت از این داشت که رضایت ندارند. نه تبریک‎‎‎ها را جواب دادند، نه هنگامی که خبرگان خدمت امام رسید، در آن ملاقات امام هیچ تبریکی نگفتند و هیچ اشاره‎ای به این قضایا نکردند. این‎‎‎ها همه دلالت به این داشت که امام ناراضی است. ولی عرض کردم کشش جامعه و اطرافیان را امام دقت می‎کنند. امام هرگز با فشار چیزی را به‎جامعه تحمیل نمی‎کنند.

پس چطور امام در قضیه نخست‎وزیری میرحسین موسوی، نظر مخالف خودشان را اعلام می‎کنند؟
آنجا هم امام حکم نکردند. گفتند من به‎عنوان یک شهروند مخالفم. آقا گفتند شما حکم می‎کنید؟ گفتند من حکم نمی‎کنم! من یک شهروندم و اصلا از جنبه رهبری وارد نمی‎شوم. نظرم این است که چنین چیزی به‎نفع جامعه نیست. باز هم در اینجا دستشان را باز می‎گذارند.

منبع: پنجره

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن