دیدبان
به مناسبت ایام الله دهه فجر؛ گفتگو با مبارز انقلابی عبدالحمید فخیم جو

مبارزی که به خاطر شهدا به بنی صدر سیلی زد

مبارزی که به خاطر شهدا به بنی صدر سیلی زد

دیدبان: به سراغ عبدالحمید فخیم جو در حسینیه ولایت علی بن ابی طالب(ع) رفتیم. مبارزی که خیلی حرف های ناگفته از انقلاب و کلی حرف های به درد بخور برای جوانان دارد. از مبارزات، دستگیری اش، اعتصاب هایش برایمان گفت. اوضاع را بی واسطه تحلیل کرد. از اشخاص و جریانات داخلی تا وضع جهان. در طول یک ساعت و نیم مصاحبه متوجه شدیم که گنجی از خاطرات انقلاب و جنگ هشت ساله است. تاکید زیادی داشت که صحبت هایش را جوانان بشنوند و قدر نظام را بدانند.

مصاحبه خبرنگار کانون فضای مجازی پایگاه الرسول(ص) سعادت آباد با حمید فخیم جو ، مبارز مومن و انقلابی و شاگرد مکتب حضرت امام خمینی (ره) را در ادامه بخوانید:

خیلی متشکریم حاج آقای فخیم جو که به ما وقت دادید . می دانیم که ایام دهه فجر هست و سر شما هم خیلی شلوغ هست. اگر صلاح می دانید یک مقدمه ای از خودتون بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. عرض کنم که از 15 سالگی با تفکرات امام آشنا شدم و مبارزات سیاسی ام را از همان سن آغاز کردم . حدودا سال 49 و 50 بود . تفکرات امام من را جذب خود کرد و وارد فضایی ماورای سن خود شدم، دیگر لحظه ای آرامش نداشتم هر گونه میتوانستم تفکرات امام(ره) را تبلیغ میکردم و با رژیم هم مبارزه میکردم. اما چون سنم کم بود کسی خیلی اهمیت نمی داد، هر جا خلافی می دیدم حرف می زدم و اعتراض می کردم. وارد مسجد که می شدم بلند می گفتم برای سلامتی روح الله الموسوی خمینی اجماعا صلوات بفرست...می آمدند می گفتند این را از مسجد بیرونش کنید، می گفتند اگر اینجا می آیی باید بیایی نمازت را بخوانی و بروی، شلوغ نکنی.

کدام محله تهران ساکن بودید؟

محله امیریه، ولیعصر حالا، آنجا به دنیا آمدم. بحث علمی و آکادمیک نمیکردم اما هر خلافی میدیدم اعتراض میکردم

اولین جرقه های حضورتان در فضای انقلاب از کجا به ذهنتان خورد؟

دو  موضوع من را در این جریان قرار داد؛ یکی این بود که ما در آن موقع مهدیه تهران میرفتیم، چون نزدیک محلمان بود،ده دقیقه از منزل ما تا مهدیه راه بود، بعد از مهدیه با رفقایی که در مدرسه داشتیم کم کم پایمان به حسینیه ارشاد باز شد، با یک سری مسایل هم در آنجا آشنا شدیم

یعنی همان زمان که شهید مطهری در آنجا صحبت می کردند؟

بله بله، آنجا با مسایل و افراد آشنا شدیم و رشد فکری پیدا کردیم و از طرفی هم من خودم آدم کنجکاوی بودم و اصلا آرام نداشتم .با بچه ها زیاد کار میکردم، خانواده هایشان می آمدند پیش من می گفتند شما چه میک نید با اینها که در خانه فقط حرف از شماست...اصلا مگر شما چند سال دارید..ما هم سنی نداشتیم. ما هم می گفتیم کاریشان نکردیم، آموزشش دادیم، نرمش دادیم بهش، تمرینش دادیم، کوه بردیمش، صحبت می کنیم که گرد مسائل فساد نباشند . می گفتند شما یک نوجوان بیشتر نیستید ولی خوب بچه ها را از مسایل نامربوط دور کردید

گذشت و گذشت تا ما را سال 53 برای اولین بار دستگیر کردند

شما از اول دغدغه اسلام داشتید یا فقط برای رفتن شاه این کار ها را می کردید؟

ما می گفتیم باید با اوضاع موجود مخالفت کنیم و دغدغه رفتن شاه نداشتیم، بعد از زندان دغدغه مان شد رفتن شاه، اولین جنبه مبارزه من، مبارزه با فساد بود، هرچیزی که جنبه فساد داشت...من اصلا نمی پذیرم جوان های امروز بروند دنبال فساد و بهانه بیاورند، ما درر زمان خودمان در اوج فساد نه تنها فاسد نشدیم که با فساد هم مبارزه کردیم. آن موقع از در مدرسه ما تا خانه پنج تا عرق فروشی بود ولی ما اصلا تصور حضور در چنین جایی را هم نمی کردیم. ما نمی گفتیم به ما چه که فلان چیز اینگونه است فلان کس اینجوری است، نه مخالفت میکردیم. میرفتیم عرق فروشی هارا آتش میزدیم.

سال 53 برای همین مسائل دستگیر شدید؟

علاوه براینها سخنرانی های ما و صحبت های ما بود، من در یک پادگان نظامی علیه شاه صحبت کردم

تا کی اولین دستگیری شما طول کشید؟

تقریبا یک سال، البته یکبار دیگر هم در ماهشهر دستگیر شدم...دیگر از آن به بعد ما همش زندان میرفتیم آزاد میشدیم دوباره میرفتیم زندان، فرار میکردیم و...

وقتی آزاد می شدید مبارزات رو هم ادامه میدادید؟

تازه یاد گرفته بودیم چه کنیم، انگیزه پیدا کرده بودیم در زندان، دیگر نوجوان نبودیم...

از کی مردم وارد قضایا شدند و در جریان انقلاب قرار گرفتند؟

زندان ها ظاهرا به چشم نمی آمد ولی در باطن داشت برای رژیم دردسر درست میکرد، خانواده ها و آشنایان زندانیان کم کم حساس شدند، میگفتند چرا اینها را گرفتید؟ میگفتند چون کتاب خوانده، چون حرف زده خوب خانواده ها هم اعتراض میکردند. ملاقات های ما خودش کار سیاسی بود، خانواده ها جمع میشدند، شعار میدادند، ما اعتصاب میکردیم..گاهی از عمد به ملاقات نمیرفتیم تا خانواده ها شلوغ کنند بگویند بچه های ما را کشتید، با آنها چه کردید. هفته قبلش به خانواده ها میگفتیم همه بیایند بعد نمیرفتیم ملاقات، خانواده ها هم شلوغ میکردند، شعار میدادند بعد شلوغ می شد همه جمع می شدند می گفتند چه شده، چرا گرفتند؟ خانواده ها می گفتند چون کتاب خوانده. بله دیگر، آشنایان، همسایه ها دوستان میفهمیدند و هوشیار می شدند.

فکر می کردید انقلاب پیروز بشود؟

اصلا، فضا طوری بود که فکرش را هم نمی کردیم مخصوصا برای ما که تو زندان بودیم.

کم کم بیاییم به فضای روز و یک مقایسه هایی بکنیم. در آن سالها یک معیار هایی برای انقلابی بودن بود.معیارهای انقلابی سال 53 با انقلابی امروز متفاوت است یا خیر؟ اصلا انقلابی داریم یا نه؟

انقلابی امروزی یک حال دیگری دارد، یک روز یک خواهری در یک جمع دانشجویی آمد به من گفت حاج آقا ما امروز نمیتوانیم دیگر انقلابی باشیم، آن موقع طاغوت بود  و این حرف ها الان ما انقلابی بشویم باید چه کاری بکنیم گفتم چرا نمیتوانید انقلابی باشید، شما چادر به سر کنید، حجاب خود را رعایت کنید انقلابی میشوید، سیاسی می شوید، همه در خانواده تان میگویند چرا تو اینجوری شدی. آن موقع انقلابی بودن یک کلیاتی داشت، مثلا شاه عامل بود برای فساد باید برش میداشتیم، باید شاه میرفت، اما الان وارد جزییات شده ایم

به نظر شما چند درصد اهداف و شعار های امام(ره) محقق شده یا به سمتش حرکت کرده ایم؟

من یک مطلبی را در اینجا مطرح میکنم و شما با برداشت خود جواب سوالتان را پیدا کنید امام(ره) یک مطلبی را فرمودند: حفظ نظام از اوجب واجبات است...این را که برای شما با  کنم مطلب برایتان روشن می شود.

1400 سال بیاییم به عقب، حضرت محمد(ص) وقتی مبعوث شدند و قرار شد اسلام را مهندسی و پایه ریزی کند و شروع به انجام رسالت کرد ، فاز کار پیامبر رسالت بود و ایشان اصلا وارد فاز تشکیل حکومت نشد، اسلام را رساند، حکو، ت از زمان امیرالمومنین علی(ع) شروع شد. اسلام وارد حکومت شد به دست اهلش، جانشین پیامبر....شما این روند امامت را بیایید جلو تا یازدهمین امام. بین حضرت علی(ع) تا حضرت مهدی(عج)، یعنی ده امام، بر جایگاه امامت نشستند ولی بر جایگاه حکومت ننشستند. شما ببینید بعد از 1400 سال خداوند به وسیله عبد صالحش که امام خمینی(ص) باشد، به وسیله یک انسان زمینی با روحی ملکوتی خداوند اجازه تشکیل یک حکومت اسلامی را داد. آن هم در ایران، مرکز شیعیان، که من اسمش را نگین فیروزه ای جهان گذاشته ام. حالا یک حکومتی تشکیل شده، برای تشکیلش چه زحماتی کشیده شده...این را ببینید، نهضت عاشورا را ببینید، خدا برای حفظ این دین چند نفر را به مسلخ فرستاد . خدا بهترین مردانش را برای حفظ این دین قربانی کرده، اصلا هم اهمیت ندارد، آنچه اهمیت دارد اسلام است

اسلامی که انقدر برای خدا مهم است و حالا باعث شده این حکومت برقرار شود ، حفظش از اوجب واجبات هست یا نه؟امام(ره) این حرف را زد اما خیلی ها متوجه نشدند.

بزارید یک سری مطلب خدمتتون عرض کنم

یک سری واژه ها را مقام معظم رهبری خیلی رویشان تاکید دارند، در تمام سخنرانی ها می آورند، ایشان درست دارند در مدار امام(ره) حرکت می کنند، چند مطلب را خیلی تاکیید دارند، حماسه به حماسه خیلی تاکید دارند، حماسه علمی سیاسی و ... چگونه می توانیم حماسه گر باشیم، حماسه ای که ایشان انقدر تاکید دارند، هر کس اگر سه ویژگی داشته باشد حماسه گر می شود.حمیت، یعنی نسبت به هیچ چیز جامعه بی تفاوت نباشی، مثل امام(ره) از هیچ مطلبی غافل نباشی، همیشه در صحنه باشی، امام از اول در صحنه بود تا آخرش، از کاپیتولاسیون بگیر تا آخرش و لحظه ای آرام نداشت. غیرت...حمیت برای آدم غیرت می آورد، امام حسین با غیرت بود. شجاعت که از غیرت می آید.

حمیت، غیرت، شجاعت را بگذاری کنار هم می شود حماسه، امام حسین(ع) اینها را داشت حماسه آبرید، امام(ره) اینها را داشت حماسه عاشورا را آفرید. واژه دومی که ایشان خیلی اهمیت میدهد بصیرت است. در هر سخنرانی ای میگویند ایشان، چرا این انقدر اهمیت دارد؟

هرکسی سه ویژگی داشته باشد بصیرت دارد، شناخت، اول باید بشناسی؛ سلمان، ابوذر، عمار اسلام را شناختند.دوم معرفت، شناخت معرفت می آورد...خودت را نبینی...همه چی را در پیامبر ببینی در خدا ببینی ، از خودت خارج شوی. یک با معرفت شوریده و عاشق و شیدا می شود، دیگر آماده ایثاری...دیگر برای خودت نیستی، در جبهه این ها را میتوانستی ببینی. هر کس شناخت، معرفت و عشق داشته باشد بصیر میشود . حالا کسی که حماسه گر و بصیر باشد یک چیز خاص بدست می آورد میشود خواص...دشمن شناس میشوی..امام و رهبری را ببینید، دشمن شناسی دارند

چیز سختی نیست، سر کلاس درس هم اینها را یاد نمی دهند

امام دشمن شناسی داشت، میگفت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، مردم را خیالشان راحت میکرد، اگر دشمن شناس بشوی یک خاصیت دیگر می آید سراغت که مقام رهبری دائما میگوید، استکبار ستیز می شوی، کسی که استکبار ستیز شود استکبار درون خودش را اول میشکند، امام(ره) جز خدا هیچ کس را نمی دید...شیاطین درونت را میکشی، یک انسان الهی میشوی.

بحثی بین مردم هست که می گویند عده ای از مبارزان انقلابی بعد از انقلاب سهمشان را گرفتند، فلانی کارخانه گرفت و عده ای هم کاملا از انقلاب جدا شدند و عناد پیدا کردند شما درباره اینها چه صحبتی دارید؟

من نمیدونم کی از انقلاب سهم گرفته، کی اصلا سهم می دهد.

یک اقلیتی آخر میگفتند ما مبارزه کردیم انقلاب کردیم اینها سهم ماست؟

نه ببینید ما هیچ سهمی نداریم ما عشق و علاقه و افتخارمون تشکیل حکومت اسلامی است و افتخارمان حفظ و اعتلای آن است. به هرکسی انقلابی نمی گویند . انقلابی بودن اصولی دارد. حتی زندان رفتن و شکنجه هم دلیل گفتن"انقلابی" به یک نفر نمی شود. اینهایی را که می گویید سهم گرفتند اصلا انقلابی نبودند. امام(ره) یک جمله ای فرمودند، فرمودند مواظب باشید انقلاب دست نااهلان و نامحرمان نیفتد. معتقدم وصیت نامه امام(ره) باید در دانشگاه ها، در ماه رمضان توسط روحانیون در مساجد خوانده شود. ببینید دولت موقت سر از کجا درآورد، دامن آمریکا. بعد از دولت موقت بنی صدر هم همین طور. جریان فتنه هم همین طور . نباید بگذاریم انقلاب دست نااهلان بیفتد.

به نظر شما مردم از انقلاب خسته شدند؟

نه، از انقلاب خسته نشده اند و نمیشوند، مثل این میماند که شما بگویید مردم از اسلام خسته شده اند. 1400 سال است اسلام این همه کوران ها را گذرانده، این همه مسایل را گذرانده آیا مردم از اسلام خسته شدند؟ مردم ولی نباید بی تفاوت باشند، اگر بی تفاوت باشند به مشکل بر می خوریم، در صدر اسلام مشکلاتی که بعد از پیامبر پیش آمد به خاطر بی تفاوتی مردم بود، امام خود را تنها گذاشتند، خدا هم امامش را از مردم گرفت. ده امام را خدا بر مسند امامت نشاند اما بر مسند حکومت ننشاند، گفت بروید امامت کنید فقط این مردم لیاقت شما را ندارند.

خدا در نه دی و فتنه 88 مردم ایران را تست کرد، ببیند مردم پای کار هستند یا نه، خدا خواست ببیند باید چه کسی را حاکم این مردم بکند، حجاج ابن یوسف سقفی را یا حاکم حق را. مردم در فتنه 88 خود را نشان دادند، اگر نه دی رخ نمی داد خیمه جمهوری اسلامی ایران کنده میشد و از بین میرفت . برای ما خواب ها دیده اند، برنامه دارند، کارهایی میخواهند با ما بکنند که سابقه ندارد

فرق انقلاب های منطقه با انقلاب های مارا در چه میبینید؟

اولا همه حرکت های انجام شده در منطقه به برکت نظام جمهوری اسلامی ایران بود، امام بزرگترین حرکتش شکاندن بت آمریکا بود. دنیا در یک تعادل و آرامش خاصی پیش میرفت، تقسیم شده بود بین آمریکا و شوروی، صدایی از هیچ جا و کسی در نمی آمد، هر کس به دنبال زندگی خودش بود. امام این را شکاند، یک بچه 15 ساله کبریت زیر پرچم آمریکا میزند ، آمریکا پرچمش را هرجا میزد، کشتی هواپیما هرچیزی...میامد آنجا پیاده میشد احدی هم حرف نمیزد، امام این بت را شکاند، این خیلی ارزش داشت، دنیا را به هم ریخت، حرکت در دنیا ایجاد کرد، تمام این انقلاب ها به تاسی از انقلاب اسلامی ماست و اصلا امیدشان انقلاب ایران است، چه کسی جرات میکرد با اسراییل در بیفتد، ظرف شش روز تمام جولان و اینجا و آنجا را گرفت ، بعد از انقلاب ما این همه تشکیلات درست شد، حماس ایجاد شد، حزب الله لبنان شکل گرفت، عراق به این شکل در آمد.تمام کشور های دنیا بلند شدند.شما رسانه را باز میکنید در دنیا جایی نیست که شلوغ نباشد، شورش نباشد.چه کسی جرات میکرد بر علیه حکومتش تظاهرات کند  کی مردم چنین جراتی داشتند مخالفت کنند، بیرون بریزند، از کشوری حمایت کنند.چنین چیزی اصلا وجود نداشت، امام این بت را شکاند، روحیه استکبار ستیزی یعنی همین

چرا انقلاب هایشان ناقص بود؟

چون رهبریت نداشتند، چیزی که میخواهند از ما بگیرد دشمن همین است، اینها خلا ولایت فقیه دارند، کسی نبود مردم اصیل را که در جهت انقلاب به پا خواسته بودند را رهبری کند؛ وقتی رهبری نداشته باشی وقتی در یک جنگ فرمانده عملیات نداشته باشی همین را بیاور در مثال های بالاتر، فرمانده نباشد همه میماند که چه کنند، ما در جنگ که بودیم فرمانده که کشته میشد همه می ماندند چه کنند، عقب بشینیم، جلو برویم، بمانیم، چه کنیم، اصلا نمیدانستیم چه کنیم.چیزی که مهم بود ولایت بود، متاسفانه در بقیه کشور ها گروهی است، احزاب نمی گذارند انقلاب به اهدافش برسد، امام(ره) آدمی قاطع بود و روحیات مبارزاتی داشت،کسی جرات نمیکرد اشتباه کند.

یک خاطره تلخ و یک خاطره شیرین از انقلاببرای ما بگویید؟

خاطره تلخ ندارم، انقلاب برای من همه اش شیرین است، دوتا خاطره شیرین برایتان میگویم.

اول درگیری من با بنی صدر است، من اولین کسی بودم که در سمت فرمانداری که زیر مجموعه دولت بود در گوش بنی صدر زدم، من فرماندار بودم، او آمده بود برای بازدید از اردوگاه 20000 نفری جنگ زدگان ، امام(ره) فرموده بودند دولت باید خیلی سریع تکلیف جنگ زدگان را مشخص کند، آقای زواه ای خدا رحمتش کند به من زنگ زد، معاون مالی اداری کشور بود، مرحوم مهدوی کنی وزیر کشور بودند. ایشان آمد برای بازدید، من اول یکی دوبار مخالفت کردم با حضورشان، چون آن موقع درگیری بود بین حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر ، اختلاف ها و دودستگی ها خیلی وضعیت بدی بود، ما درگیر بودیم با اشرار آن موقع، تعدادی هم کشته داده بودیم ما هرچه زنگ میزدیم که هلی کوپتر بگیریم میگفتند باید فرمانده کل قوا دستور بدهد، او هم فرمانده کل قوا بود،  آقای باهنر، معاونت سیاسی استاندار بود، ایشان آمد و بنده خدا تمام مراسمات را اجرا کرد، استاندار ساوه گفته بود به ایشان کا برو این فخیم جو کار دستمان می دهد، همه کار های استقبال و غیره را ایشان انجام داد، قرار بود بعد ازظهر برود سالن فدارسیون سخنرانی داشت بعد ناهار را سازمان عمران بخورد و برعکسش من دیدم موقعیت خوبیست، حالا که آمده بروم و هلی کوپتر را بگیرم چون لازم داشتیم برای اردوگاه و وضعیت های غیر مترقبه ای که پیش می آمد هم به خاطر درگیری با اشرار میخواستیم بتوانیم از بالا آنها را تعقیب کنیم هم محلشان را بیابیم هم از بالا با مسلسل به رگبار ببندیمشان. رفتیم ایشان را ببینیم، محافظ هایش منعی نکردند چون من را می شناختند و می دانستند من فرماندارم رفتیم تو، ناهارش را خوردا بود داشت گریپ فروت میخورد. رفتیم و نشستیم و سلام کردیم، گفت سلام علیکم، گفتم من فرماندار اینجا هستم گفت من فکر کردم اینجا فرماندار ندارد. داستان را برایش گفتم، اردوگاه را و اینکه با اشرار هم درگیر هستیم و ... تا حالا پنج شهید دادیم و بر همین اساس می خواستم از شما درخواست کنم که دستور بدهید یک هلی کوپتر اینجا آماده باشد اگر مشکلی پیش آمد، ما بتوانیم از هوا هدایت کنیم جریان وکار را منافقین هم داشتند دوربین ها را آماده می کردند برای فیلمبرداری شروع کرد به صحبت دقیق یادم نیست، دیدم به خانواده شهدا توهین کرد و به واژه شهید هم توهین کرد و میگفت که این آخوند ها دارند سر شما را کلاه میگذارند و شهید نیست و ...کدام شهید، میفرستند جوان های مردم را به کشتن می دهند به اسم شهید،خلاصه امام(ره) را برد زیر سوال، من هم داشتم گوش میدادم، تعجب کرده بودم، پشیمان هم شده بودم. میگفتم عجب کاری کردیم ها ، چرا همچین چیزی ما گفتیم، خیلی خودم را سرزنش کردم  دیدم خیلی دارد حرافی میکند، به امام(ره) توهین میکند به شهدا توهین میکند ، دیگر دست خودم نبود دیگر، نفهمیدم، گفتم گور پدر همه چیز چه می خواهد بشود مگر، ما که چیزی نداریم، یک دوچرخه داریم، صبح تا شبم که داریم کار میکنیم، همین را هم نداشته باشیم، خواباندم در گوشش، اصلا تصورش را نمیکرد، گیج شده بود؛ آقای باهنر داشت از لای در نگاه میکرد تا دید آمد جلوی من را بگیرد من یک لگد هم انداختم که دیگر دست و پای من را گرفتند و بردند، به من میگفت چه کار داری میکنی...آقای باهنر یک حرفی زد دیگر ما شوک شدیم، گفتند تازه امام قلبش خوب شده، امام(ره) از دست همین فاسدان ناراحتی قلبی پیدا کرده بود دیگر گفت اگر امام(ره) ماجرا را بفهمد خدای نکرده دوباره قلبش ناراحت شود شما چه خاکی بر سرت میریزی که من یکهو شوکه شدم.

آن موقع هنوز یک قانونی بود که توهین به شخص اول مملکت مجازاتش اعدام است، خیلی سعی کرد این را پیگیری بکند که آقای هاشمی آن موقع رییس مجلس بود با دو فوریت این فانون را برداشتند

جوان ها اگر بخواهند راه انقلاب را ادامه بدهند چکار باید بکنند؟

هر کسی ویژگی هایی را که برایتان گفتم که  را داشته باشد انقلابی میشود، آنها را بنویسید، بدردتان میخورد. ما که در اوج فساد زندگی کردیم، تلویزیون فاسد، بیرون فاسد، هر کاری یک جوان میخواست میتوانست بکند تازه به او آفرین هم میگفتند. اگر نمی کرد میگفتند عقب مانده است، چه دختر و چه پسر. ما در آن زمان تابع آن فضا نشدیم چون این ویژگی ها را ناخود آگاه داشتیم و شکل گرفتیم

سه ویژگی در حماسه، سه ویژگی در بصیرت به شما دو صفت می دهد که انقلابی بودن و استکبار ستیزی است. کار سختی هم نیست، شق القمر نیست، درس و دانشگاه لازم ندارد که وقت گیر باشد....

حاج آقای فخیم جو خیلی متشکریم که به ما وقت دادید . انشالله توفیق باشه در ایام هفته دفاع مقدس خدمت شما برسیم و از خاطرات جنگ در جبهه های جنوب و غرب از شما بشنویم.

منبع: قسم

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن