دیدبان
به مناسبت ایام الله دهه فجر؛ شکنجه برای بقای ظلم

معرفی و بررسی کتاب «شکنجه گران می گویند»

معرفی و بررسی کتاب «شکنجه گران می گویند»

دیدبان: کتاب شکنجه‌گران که در مطلب پیش رو به بررسی آن می‌پردازیم، از شش فصل تشکیل شده که اغلب در آن خاطرات شکنجه شدگان و اعترافات شکنجه‌گران ذکر می‌شود.

قاسم حسن‌پور، نویسنده این کتاب ابتدا به بررسی سیر پیدایش دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم پهلوی و نقش آمریکا، اسرائیل و انگلیس در بوجود آمدن آن‌ها می‌پردازد و با استناد به اسناد موجود و اظهارات اشخاصی که مجدانه در خدمت رژیم منحوس پهلوی بودند، موضوع را مورد بررسی قرار می‌دهد.

فصل اول، جایگاه و نقش دستگاه‌های اطلاعاتی

پهلوی دوم

پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد آمریکا که خواهان تثبیت قدرت خود در منطقه بوده است، در درجه اول به تاسیس دستگاه ضد اطلاعات ارتش و در مرحله دوم به بوسیله ده نفر از مستشاران خود به سرپرستی سرهنگ یاتسویچ، رئیس CIA سفارت آمریکا در ایران، سازمان اطلاعات و امنیت کشور معروف به ساواک را بنیان می‌نهد.

در جریان سفر محمدرضا به انگلیس و دیدار با ملکه در سال 1338، شاه به پیشنهاد انگلیسی‌ها تصمیم می‌گیرد با الگوگیری از آن‌ها دفتر ویژه اطلاعات را تاسیس کند. برای این کار به توصیه شاپور جی نماینده تام‌الاختیار انگلیس در ایران، ارتشبد فردوست به لندن فرستاده می‌شود و پس از فراگیری آموزش‌های لازم، اقدام به تاسیس دفتر ویژه اطلاعات می‌کند.

انگلیس و آمریکا به دلیل سوق دادن ایران به سمت اسرائیل و تثبیت موقعیت او در منطقه از ادامه آموزش ساواک امتناع کردند و این کار را را به موساد سپردند و در عین حال راهبری کلان ساواک را بر عهده داشتند.

فصل دوم، زمینه‌های پیدایش کمیته مشترک ضد خرابکاری

همزمان چهار دستگاه سرکوب اعتراضات و برقراری امنیت را بر عهده داشتند: ساواک، شهربانی، ضد اطلاعات ارتش و ژاندارمری.

عدم هماهنگی نیروهای مختلف از جمله ساواک و شهربانی که هر کدام کمیته‌های جداگانه برای مبارزه با رژیم داشت و برای خوش خدمتی به شاه از همدیگر پیشی می‌گرفتند و سعی می‌کردند خود را مهم‌تر نشان دهند، باعث شده بود مشکلات عدیده‌ای بوجود آید.

در ابتدا برای هماهنگی چند تن به نمایندگی از ساواک در شهربانی حضور یافتند ولی به دلیل عدم اعتماد ساواک و شهربانی به یکدیگر سران رژیم  بر آن شدند تا کمیته‌ای برا ی هماهنگی بوجود آورند. بدین ترتیب طرح تاسیس کمیته مشترک ضد خرابکاری ارائه گردید و پس از آن با دستور شاه کمیته مشترک ضد خرابکاری در تاریخ 4 بهمن 1350 تاسیس گردید.

در ابتدا غلبه در کمیته مشترک با شهربانی بود ولی ساواک این وضعیت را برنمی‌تابید لذا به تک روی می‌پرداخت و خودش راسا اقدام به دستگیری و شکنجه مبارزین می‌کرد. ساواک به دست خود در نقاط شهر بمب‌هایی را منفجر می‌کرد تا وانمود کند شهر نا امن است و اختیارات همه باید بدست او باشد. همینطور هم شد و فقط اعضایی از ارتش و ژاندارمری برای هماهنگی بیشتر در جلسات حضور پیدا می‌کردند. در واقع اداره کل سوم ساواک حاکم مطلق کمیته مشترک می شود.

با قدرت گرفتن ساواک دستگیری ها بیشتر و خشونت افزایش پیدا می‌کند. ساواک عقده‌ای ترین و خشن‌ترین شکنجه‌گران و بازجویانش را که در سروسیس‌های اطلاعاتی بیگانه آموزش دیده بودند به کار می‌گیرد.

وضعیت زندان کمیته مشترک

کمیته مشترک ظاهرا جایی موقتی بوده که از متهمان اقرار می‌گرفتند و آن‌ها را به زندان‌هایی مانند قصر و اوین روانه می‌کردند ولی بودند کسانی که سه سال در این زندان اسیر بودند.

در این ایام دست‌گیری‌ها به حدی افزایش می‌یابد که بند عمومی دو سه برابر ظرفیت خود را شاهد بود. زیر انداز سلول با لایه‌ای از چرک و خون پوشیده شده بود، عدم وجود تهویه، نبود نور کافی، دیوارهای دودگرفته فضای غیرقابل تحملی را بوجود آورده بود. رفتن به حمام تنها هفته‌ای یک‌بار آن هم با اجازه متهم در پنج دقیقه میسر بود و کسانی بودند که بیشتر از چهارماه در این مکان بودند ولی اجازه استحمام نیافتند. برای دستشویی فقط روزی سه بار اجازه می‌رادند که گاهی آن را هم دریغ می‌کردند لذا زندانیان برای دفع ادرار و مدفوع خود از کاسه ولیوان پلاستیکی و قرمز رنگ که برای خوردن غذا و چای به آن‌ها داده شده بود استفاده می‌کردند و در فرصت دستشویی رفتن آن را می‌شستند و در آن غذا می‌خوردند.

در این شرایط سخت تعدادی از زندانیان جان به جان آفرین تسلیم می‌کردند و ساواک با سند ساری دلایلی نظیر خودکشی یا خونریزی را دلیل مرگ آن‌ها اعلام می‌کرد که در تناقض با گزارش پزشکی قانونی بود؛ در کتاب نمونه‌ای از این تناقضات با ارائه سند آورده می‌شود.

فصل سوم؛ فرازهایی از بازجویی

آیا شاه باخبر بود؟

 شاه از شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌ها وحشیانه ساواک به طور حتم اطلاع داشت، مگر می‌شود این‌چنین اعمال وحشیانه‌ای در چنین سازمانی انجام شود و مهم‌ترین شخص مملکت از آن بی‌خبر باشد علاوه بر این دلیل‌های دیگری موجود است از جمله این‌که:

-در اعترافات بهمن نادری‌پور آمده است که رویه ساواک بر این بود که از اتفاقات سازمان بولتن‌هایی تهیه می‌شد و برای رئیس ساواک و پس از آن برای شاه فرستاده می‌شد.

-در اعترافات دیگری از فرج‌الله سیفی آمده است: ثابتی یکی از امرای ساواک در مورد بازداشتی‌ها می‌گفت: دستور شاه است باید بزنید تا اعتراف بگیرید و ریشه این خرابکاری‌ها را پیدا کنید. شاه حتی در حکم قاضی دخالت می‌کرد، نمونه آن رد فرجام‌خواهی اکثر افرادی است که خواهان بازنگری در حکم خود بودند بدین ترتیب که در پایان برگه‌های مربوزه قید می‌شد: " از شرفعرض شاهانه گذشت، با فرجام‌خواهی موافقت نفرموند. "

از جمله شکنجه‌های مرگ‌آور و وحشیانه‌هی که مبارزین تحمل می‌کردند می‌توان موارد ذیل را نام برد:

زدن کابل، آپولو، قفس داغ، سوزن زیر ناخن‌کردن، ناخن کشیدن، شوک الکتریکی، سوزاندن با آتش سیگار،‌ در آوردن کتف، ‌شکستن فک و...

فصل چهارم؛ بازی سیاسی در فضای باز سیاسی

آمدن نمایشی اعضای صلیب سرخ به زندان

روی کار آمدن کارتر و دموکرات‌ها همراه شده بود با فشاری که به رژیم‌های وابسته به خودشان آورده بودند، که اگر می‌خواهید  جامعه منفجر نشود و در دامان شوروری نیافتد، باید سوپاپ اطمینان را قدری شل کنید که جامعه به حالت انفجار نرسد. و بعدها هم نمایندگان سازمان‌های عفو بین‌الملل و صلیب سرخ را فرستادند که از زندان‌های ایران بازدید کنند. برای همین مجبور شده بودند وضع ظاهری زندان‌ها را بهتر کنند و کمی از مقدار شکنجه‌ها بکاهند.

حسین شریعتمداری که در حال حاضر نماینده ولی فقیه در موسسه کیهان است و آن موقع زندانی سیاسی بوده است در خاطرات خود در مورد بازدید نمایندگان صلیب سرخ این‌چنین می‌گوید:

"... صلیب سرخی‌ها می‌گفتند ما آمده‌ایم که وضعیت زندانیان سیاسی را صرفا به لحاظ بهداشت، تغذیه و فضای فیزیکی زندان‌ها بررسی کنیم. می‌گفتند طرف مذاکره مستقیم ما شاه است و با گذاشته شدن دو پیش شرط به ما اجازه بازدید از زندان‌ها داده شده است. اول اینکه به این که چرا شما زندانی شده‌اید کاری نداشته باشیم و شرط دوم آن است که گزارش خود را فقط به شاه ارائه کنیم و آن‌چه را در زندان‌ها دیده‌ایم با هیچ کس در میان نگذاریم. می‌گفتند البته ما می‌رویم و پس از چند ماه بازمی‌گردیم تا نتیجه پیشنهادات خود را ارزیابی کنیم، اگر به پیشنهادات عمل نشده باشد اجازه اعلام در سطح محدود را داریم ولی اگر انجام گرفته یا در حال انجام باشد چنین اجازه‌ای نداریم..."

در این اوضاع کمی شکنجه‌ها کاهش می‌یابد ولی علی رغم حضور سلیب سرخی‌ها، شکنجه و کشتار مبارزین در زیرزمین اوین، مخفی‌گاه‌ها و خانه‌های امن ساواک همچنان ادامه داشت.

در روزهای واپسین حکومت پهلوی دیگر از کمیته چیزی باقی نمانده بود زیرا ساواک به علت احساس خطر تمام اسناد و مدارک خویش را به پادگان سلطنت‌آباد منتقل کرده بود واین مکان تبدیک به محلی برای جمع شدن کارمندان و تصمیم‌گیری درباره آینده‌شان شده بود.

آیت الله مهدوی کنی درباره آخرین روزهای کمیته مشترک این‌گونه می گوید(نقل به مضمون): "در یکی از شبهای دی‌ماه 57  بود که مرا به کمیته آوردند، اکثر سلول‌ها تغییر کرده بودند و وضع آن‌ها بهتر شده بود. از بازجوها اکثرا فرار کرده بودند به جز رسولی، آرش و چند نفر دیگر. رسولی برخورد خوبی داشت و دائم به من احترام می‌گذاشت و حتی آیت‌الله صدایم می‌کرد؛ دور من جمع می‌شدند و برای فرار استخاره می‌کردند که خیلی از استخاره‌ها هم بد می‌آمد. رسولی به من می‌گفت: این فلان فلان شده‌ها(بازجوهای قبلی) بار خودشان را بستند و رفتند خارج، در بانک‌ها خارج پول دارند ولی من بیچاره فقط حقوق ماهیانه دارم و الان مانده‌ام که چکار کنم؟... آن شب رسولی خیلی به من احترام کرد بعد هم آمدند عذرخواهی کردند و فردایش مرا آزاد کردند..."

برگزاری دادگاه عوامل ساواک و شکنجه‌گران با حضور مردم

فصل پنجم؛ فروپاشی دژ

سرانجام بنای ظلم پهلوی فرو می‌ریزد و در پی آن مردم به تسخیر و تصرف کمیته مشترک ساواک و شهربانی اقدام می‌کنند که با مقاومت روبرو می‌شوند ولی سرانجام موفق می‌شوند. تعداد زیادی مدارک کشتار وشکنجه پیدا می‌شود که ماهیت رژیم سفاک پهلوی را برملاتر می‌کند.

مردم برای دیدن ابزار شکنجه و آثار آن به کمیته مشترک هجوم می‌آورند.

عزتشاهی مبارز معروف در مورد زندانی شدن شکنجه‌گران قبلی خود این گونه می‌گوید: " اوایل سال 68 اداره زندان قصر به من سپرده شد، جالب این بود که پس از گذشت مدتی  نه چندان طولانی کسانی زندانی من بوند که تا چند روز قبل من زندانی و اسیر دست آن‌ها بودم،‌افرادی همچون آرش،‌ تهرانی،‌ کمالی و ... من بر اساس آموزه‌های اسلامی سعی می‌کردم با آن‌ها رفتار نمایم."

فصل ششم، اعترافات

بخش اعظم این فصل را اعترافات بهمن نادری پور(تهرانی) و فریدون توانگری(آرش)؛ تشکیل می‌دهد که در هشت جلسه دادگاه علنی با حضور شاهدان انجام شده است.

نخستین دادگاه بهمن نادری پور(معروف به تهرانی)

و فریدون توانگری (معروف به آرش) دو تن از شکنجه‌گران برجسته

تهرانی

بهمن نادری پور معروف به تهرانی فرزند عباس در سال 1324 در تهران متولد شد. سال 46 با مدرک دیپلم در ساواک استخدام شد و مدتی در ادارات بایگانی و فیش مشغول کار بود. سپس به بخش311 که وظیفه‌اش جمع‌آوری از گروه‌های کمونیستی بود منتقل شد و تحصیلاتش را نیز تا لیسانس ادامه داد.

تهرانی در در سال 55 جهت گذراندن دوره های تخصصی شکنجه عازم آمریکا و اسرائیل شد. بعد از پیروزی انقلاب مدتی زندگی مخفی داشت و اوایل سال 58 توسط ملت انقلابی دستگیر شد. او در دادگاه با سو استفاده از ماهیت انقلاب اسلامی سعی می‌کرد مظلوم نمایی کند و اعترافات شکنجه خود را فقط در مورد غیر مذهبیون بیان کند در حالی که به شهادت زندانیان، او مذهبی‌ها را هم شکنجه می‌کرد.

آرش

فریدون توانگری معروف به آرش در سال 1329 در تهران متولد شد. وی فردی بهایی بوده و سند ازدواج او در دفتر ثبت ازدواج بهائیان تهران ثبت گردیده است.

آرش در سال 1351 با مدرک دیپلم به استخدام ساواک درآمد و به عنوان یک نیروی عادی مشغول به خدمت گردید. در اوایل سال 1352 با ارتقاء شغل مسئول اقدام دایره عملیات شد و به بازجویی و شکنجه مردان و زنان مبارز می‌پرداخت و در پایان رهبر دایره عملیات گردید. وی به خاطر جدیت در سرسپردگی، مدال‌های متعددی از مقامات مافوق خود دریافت نمود.

اولین جلسه دادگاه

دادگاه جهت رسیدگی به پرونده دو متهم معروف به تهرانی و آرش تشکیل جلسه می‌دهد. متهم ردیف اول تهرانی و متهم ردیف دوم آرش است. اهم اتهامات تهرانی شرکت مستقیم و معاونت در قتل، شکنجه مبارزین،‌ محاربه با خدا، سرسپردگی به رژیم و... بوده است. تهرانی ابتدا اظهار ندامت می‌کند و شروع به شرح‌دادن اتفاقات از زمان استخدام در ساواک می‌کند و در جاهای مختلف می‌گوید که از ماهیت ساواک اطلاعی نداشتم و فقط بدلیل مشکل مالی به آن سازمان رفتم.

او ادامه می‌دهد ابتدا در بخش بایگانی کار می‌کردم و سپس به بخش ضد کمونیستی منتقل شدم. ساواک کلاس‌های عقیدتی برای مختلفی برای ما تشکیل می‌داد تا مغز ما را شستشو دهد. در ادامه نحوه نفوذ به حزب توده و دستگیری بیژن جزنی را شرح می‌دهد.

دومین جلسه دادگاه

در این جلسه اعترافاتش را  با بیان نقش خودش در شناسایی سازمان چریک‌های فدایی خلق و کشتن سه نفر از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف شروع می‌کند و در ادامه جریان اعدام دسته جمعی زندانیان با دستان بسته از جمله بیژن جزنی را بیان می‌کند که خودش در آن‌جا اقدام به تیراندازی و قتل زندانیان می‌کند. در این بخش تا حدودی در پی رفع مسئولیت از ساواک است و فعالیت سازمان‌های دیگر غیر ساواک را بزرگنمایی می‌کند. تا حدودی به دنبال رفع اتهام از خود و منحرف کردن ذهن دادگاه است.

سومین و چهارمین جلسه دادگاه

بعضی از سازمان‌ها مثل حزب توده را به خیانت به کشور متهم می‌کند و بعضی از کسانی را که کشته شده‌اند به دلیل تصفیه درون‌گروهی یا ترس از لو رفتن خودشان می‌داند. در این جلسه اعتراف به معاونت خود در قتل بلوریان می‌کند.

پنجمین جلسه دادگاه

او از تشکیل یک سازمان با رویکرد مسلحانه توسط ساواک خبر می‌دهد که هدفش نفوذ در گروه‌های انقلابی بوده است. تهرانی اذعان می‌کند که سفرهای خارجی به اسرائیل و آمریکا برای آموزش داشته است. در ادامه به تشریح رابطه ساواک با سیا و موساد می‌پردازد و اسرار دخالت و نظارت مستقیم شاه در ساواک را فاش می‌کند.

ششمین و هفتمین جلسه دادگاه

تهرانی به خوراندن قرص سیانور به عنوان مسکن به دو تن از مبارزان و ایفای نقش در شهادت شهید اندرزگو اعتراف می‌کند. و اطلاعاتی درباره تاسیس کمیته ماهان برای ایجاد شکاف در بین جنبش اسلامی ارائه می‌کند.

از اینجا به بعد اعترافات فریدون توانگری معروف به آرش شروع می‌شود. اهم اتهامات او عبارت است از: شرکت مستقیم در شکنجه مبارزین، معاونت در قتل، سرسپردگی به رژیم سابق و...

او اعترافات خود را شروع می‌کند و در ادامه از عزت‌شاهی بدلیل شکنجه‌های طولانی مدت طلب عفو می‌کند. از اکثر اتهاماتی که به او وارد شده تبری می‌جوید و می‌گوید کار من نبوده یا من از این موضوع بی اطلاعم.

پس از پایان دفاعیات وی نماینده دادستان می گوید: "این متهمان که می‌گویند حالا توبه کرده و پشیمات و نادم هستیم، آن وقت را به یاد بیاورند که عده‌ای از شکنجه‌گران دور هم جمع می‌شدند و قهقهه می‌زدند و مشروب می‌خوردند، آن لحظه را مجسم کنند که در مورد شکنجه دختران، آرش با مشت و لگد به جان دختران بیچاره می‌افتاد و در حالت عادت ماهانه دختران را بازجویی کرده و در اثر فشار شکنجه دچار خونریزی می‌شدند.

جلسات هشتم و نهم

دادگاه با قرائت کیفرخواست متهمین توسط نماینده دادستان شروع می‌شود و پس از آن چندین شاهد به شهادت دادن علیه متهمین می‌پردازند.

در پایان از تهرانی خواسته می‌شود به آخرین دفاعیات خود بپردازد، او طی ایراد مطالبی در مورد نصیری رئیس سابق ساواک می‌گوید: "نعمت‌الله نصیری را اکثر کارمندان ساواک به طور در گوشی نعمت‌خره صدا می‌کردند. او حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت"

دفاعیات آرش

موقع استخدام در ساوا به ما می‌گفتند کارش رسیدگی به دردهای مردم است. او در پایان طلب عفو می‌کند و از دادگاه می‌خواهد فرصتی به او بدهد تا اشتباهاتش را جبران کند و به انقلاب خدمت کند.

در پایان، حکم دادگاه مبنی بر تیرباران تهرانی و آرش اجرا می‌شود.

دادگاه فرج الله سیفی کمانگر معروف به کمالی، سپهبد صدری، سرگرد قوامی و سروان ژیان‌پناه نیز برگزار می‌شود و در پایان آن‌ها نیز به اعدام محکوم می‌شوند.

سخن آخر

نقطه قوت کتاب، مستند بودن آن و پرداختن به جزئیات مورد نیاز و معرفی افراد ذکر شده خاطرات است. ولی به نظر دیدبان نقطه ضعف آن تصنعی بودن است به طوری که خواننده حس می‌کند بخش‌های مختلف کتاب بدون ارتباط منطقی و معنادار، فقط کنار هم چیده شده‌اند. به عبارت دیگر پراکندگی مطلب زیاد است.

نقطه ضعف دیگر آوردن نام بعضی از نهادها مثل پلیس کوک و دفتر ویژه اطلاعات است که در مورد سرنوشت آن‌ها مطلبی ارائه نمی‌شود. نویسنده می‌توانست به جای آوردن حجم زیادی از اعترافات چند نفر محدود،‌ از مدارک موجود در مورد افراد بیشتر و با حجم کمتر استفاده کند تا جامعیت کتاب بیشتر شود.

مرتبط‌ها

راه کاهش ظلم در خانواده افزایش حرمت پدر است

خروجی قرمز حمل سلاح آسان در ایران

خادمیاران رضوی: طلیعه‌ای نو از «آفتاب» فرهنگ شیعی

تحلیلهای رنگین برای عمامه خونین

سبکِ زندگی پرونده‌ساز!

تعداد بالای پرونده در قوه؛ آسیب اجتماعی یا اشکلات ساختاری؟