دیدبان
به مناسبت ایام الله دهه فجر؛ خاطراتی ناب از یک مبارز بی ادعا

معرفی و بررسی کتاب «خاطرات عزت شاهی»

معرفی و بررسی کتاب «خاطرات عزت شاهی»

دیدبان: تاریخ مبارزات انقلاب اسلامی آکنده از خاطراتی است که در برگیرنده خاطرات تلخ و شیرین، شکل‌گیری، تغییرات و فراز و فرودهای گروه‌ها، انگیزه‌ی مبارزات، فرارها، دستگیری‌ها و شکنجه‌ها، مقاومت در زیر شکنجه‌های وحشیانه و... است. خاطرات مبارزانی برخاسته از متن مردم که خواسته‌های مردم را نمایندگی می‌کردند و در پی آن بودند تا طاغوت را کنار بزنند و در راه آرمان‌های اسلامی از هیچ چیز دریغ نکنند. یکی از برجسته‌ترین این خاطرات، خاطرات عزت‌الله مطهری است که در کتابی به نام خاطرات «عزت شاهی» به همت محسن کاظمی به رشته تحریر درآمده است. کتابی که سعی کرده است در سیزده فصل زندگی عزت‌الله مطهری را به عنوان مبارزی که نماد مقاومت در برابر شکنجه‌گران ساواک و یکی از مبارزان مورد اعتماد اکثر گروه ها است را به تصویر بکشد. مبارزی که حتی اقدامات مسلحانه نیز علیه رژیم پهلوی در کارنامه خود دارد.

تنفر از شاه در کودکی

عزت‌الله کودکی راحت و آسوده‌ای را پشت سر نگذاشت؛ او و خانواده‌اش با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کردند، جالب آنکه در دوران کودکی هنگامی که جویای علت رفتار ناعادلانه ژاندارمری می‌شود اوضاع اقتصادی را به عنوان دلیل رفتار تبعیض آمیز ژاندارمری می یابد. از ثروتمندان متنفر شده و از آن‌ها در عالم کودکی انتقام می‌گیرد و در مقابل به خانواده‌های مستمند کمک می‌کند. هرچه بیشتر رنج و سختی مردم را می‌بیند، از حکومت بیشتر کینه به دل می‌گیرد تا جایی که عکس‌های شاه را در هر جایی پاره می‌کند.

آغاز فعالیت در بازار

بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به سوی تهران می‌آید و در بازار مشغول کار می‌شود و از دیگر سو بازار سیاست گرم شده است. حدود سال 41 است که مخالفت حضرت امام (ره) با مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در بین مردم مذهبی تبدیل به مهمترین مساله سیاسی می‌شود و سرآغازی برای مخالفت با اعمال اشتباه حکومت شکل می‌گیرد. پس از الغای مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، بنا به توصیه حضرت امام (ره)، انقلابیون فعالیت تشکیلاتی را بنا می‌نهند و نشریه بعثت را منتشر می‌کنند. عزت الله هم برای التیام روح آسیب‌دیده از مشاهده رنج مردم به هیئت‌های مؤتلفه اسلامی روی می‌آورد.

از مؤتلفه تا جبهه آزادی‌بخش ملت ایران

اما پس از ترور حسنعلی منصور و دستگیری و اعدام رهبران مؤتلفه، تشکیلات آن‌ها از هم می‌پاشد، عده‌ای به فعالیت فرهنگی و خدماتی روی می‌آورند و برخی‌ها هم به کار اقتصادی می‌پردازند، در این بین البته برخی هم به زندگی عادی خود باز می‌گردند. در همین شرایط عزت شاهی به همراه چند تن از دوستانش -که جوانانی پرشور بودند- مبارزه مسلحانه و زندگی مخفی را پیش می‌گیرند و گروهی را به نام جبهه آزادی‌بخش ملت ایران تشکیل می‌دهند. این گروه در حدود سال‌های 47-48 تا سی نفر عضو داشته و طبقاتی چون دبیرستانی، دانشگاهی و شاگرد بازاری بدنه آن را تشکیل می‌دهند.

اعضای «جبهه آزادی‌بخش ملت ایران» اعلامیه‌ها، نوارها، جزوه‌ها و رساله امام خمینی (ره) را منتشر می‌کنند و با توجه به عملکرد حضرت امام (ره) در جهت ایجاد پیوند بین روحانیون و دانشجویان اعلامیه‌هایی به نام دانشجویان در حمایت از روحانیون و بالعکس منتشر می‌کردند، با این حال اعلامیه‌ها بیشتر جنبه نظامی داشته و مردم را به فعالیت‌های انقلابی و مسلحانه دعوت می‌کردند.

عزت شاهی فعالیت مسلحانه خود را از جشن‌های تاج گذاری در آبان 46 آغاز می‌کند و طاق نصرت‌ها را به آتش می‌کشند. اما به دلیل اهمیت بالایی که برای آگاهی و مسائل ایدئولوژیک قائل بود و ضعف در این مسائل را در گروه می‌دید، به فعالیت‌های ایدئولوژیک نیز روی می‌آورد.

در سال 49 در جریان بازی‌های آسیایی فوتبال، بازی آخر با رژیم صهیونیستی بود، از آنجایی که در همان ایام مسجد الاقصی به آتش کشیده شده بود، روح مردم از این اتفاق جریحه دار شده بود؛ بعد از اتمام بازی اتوبوس‌هایی از طرف حکومت تعبیه شده بود تا مردم را سریعا پس از بازی پراکنده کنند، آن‌ها را پنچر می‌کنند و مردم پیاده در خیابان به راه می‌افتند و در همین مسیر، بین مردم فعالیت مسلحانه خود را ضد پلیس عملی کرده و دفتر هواپیمایی ال.عال (متعلق به صهیونیست‌ها) را منفجر می‌کنند.

فرار از میان ساواکی ها

فرارهای عزت شاهی پس از توزیع اعلامیه های تند آیت الله سعیدی و عدم حمایت افراد مشهور در جهت مخالفت با سرمایه گذاری امریکایی ها در ایران شروع می شود که با زیرکی تمام در حین انتقال به ماشین، از دست مامورین ساواک فرار می کند. به اراک و شمال فرار می کند و دوستانش که از فرار او که از رادیو بغداد (رادیو میهن پرستان) پخش شده بود همه فعالیت ها را به گردن او می انداختند و پرونده قطوری از آتش زدن طاق نصرت ها تکثیر و توزیع اعلامیه ها و انفجار دفتر ال.عال درست کرده بودند و جالب آنکه همه افراد مرتبط با عملیات ال.عال به غیر از عزت شاهی دستگیر شده بودند.

در همین حال که ساواک به شدت به دنبال او بود، او با کلاه شاپو و کروات به ملاقات زندانیان در زندان قصر می رود تا جایی که افرادی که او را شناختند در رابطه او گفتند که «عزت یا دیوانه است یا ساواکی؟»

در میان مجاهدین

عزت شاهی با افرادی دوست می شود که او را با سازمان مجاهدین آشنا می کنند. مجاهدین آن موقع در شرایطی بودند که دچار محدودیت نیرو شده بودند و هر کسی را جذب می کردند که به همین علت تعداد افراد لاابالی در آن فزونی می گیرد، اما سران مجاهدین به این موضوع حساسیتی نداشتند زیرا که مجاهدین بیشتر یک سازمان سیاسی-نظامی بوده تا ایدئولوژیک.

الگوی مجاهدین "الفتح" بود، اما از آن جهت که با محذورات و محدودیت هایی از سوی جامعه روبرو بودند که تظاهر به دینداری می کردند تا از کمک های مردمی استفاده کنند و از سوی جامعه طرد نشوند. از همین رو با آنها شرط می کند اگر خلاف حرف هایی که می زنند مشخص شود نه تنها از آنها جدا می شود بلکه دست به افشاگری می زند ولی اعضای مجاهدین از اینکه عزت شاهی از افکار انحرافی‌شان مطلع شود طفره می رفتند و به توجیه دست می زدند و حتی عمدا بعضی از جزوه هایشان را به وی نمی دادند.

عزت شاهی هم به نفاق آنها پی می برد در مقابل کمک های خود را به مجاهدین کم می کند، تا جایی که حتی یک بار در کوه های درکه قصد جان وی را می کنند.با این احوالات عزت شاهی به همراه مجاهدین چند عملیات مسلحانه ای انجام می دهد، از جمله ترور شعبان بی‌مخ ترور که البته زنده می ماند.

مجروحیت و دستگیری

روز پنجم اسفند 51 عزت شاهی به سراغ یکی از دوستانش می رود، با اینکه مسائل امنیتی را رعایت می کند هنگام خروج او را به رگبار می گیرند. تمام تلاش خود را برای آنکه زنده به دست ماموران نیفتد می کند اما او را بیهوش دستگیر می کنند و در حالی که هفت گلوله به او اصابت کرده بود و سه گلوله در بدنشمی ماند، مامورین ساواک او را بیمارستان منتقل می کنند.

شکنجه ها از بیمارستان در حالی شروع می شود که سرم خون به دستش متصل بوده و اکسیژن در بینی اش قرار داشته است. بعد از دو سه روز شکنجه در بیمارستان برایش دسیسه می چینند و زن بدکاره ای را به داخل اتاق وی می فرستند، اما با توکل می تواند خود را حفظ کند.

بازجویان اطلاعات وسیعی از دستگیرشدگان عملیات ال.عال در رابطه با عزت شاهی به دست آورده بودند و او را فرد مهمی می دانستند و در پی اطالاعات ارزشمندی بودند که به تعدادی بمب و قدری مواد منفجره دست پیدا می کنند. بعد از سیزده روز شکنجه و بازجویی در بیمارستان عزت شاهی را با سه گلوله در بدن و پایی گچ گرفته به زندان منتقل می کنند.

زندان اول، زندان زنان

عزت شاهی را با بدنی مجروح به سلولی تاریک و نمور در زیرزمین شهربانی منتقل می کنند در حالی که لباس بیمارستان را به تن داشت که خیلی زود از بین رفت و دیگر چیزی برای پوشیدن نداشت. به جز یک پتو در روزهای سرد زمستان تنها یک کاسه سه کاره داشت که هم ظرف غذا بود هم ظرف آب و گاهی به ناچار در آن ادرار می کرد. در این بین شکنجه ها به غیر از بازجویان از سوی نگهبانان هم ادامه داشت؛ چرا که به نگهبانان گفته بودند وی سه پاسبان را کشته است و همین گونه حدود دو ماه هرروز و بعد هفته ای دو سه بار کتک میخورد.

در زندان لخت بوده است تا اینکه یکی از نگهبانان برایش لباس زندان می آورد و اینگونه اولین زندانی سیاسی می شود که لباس زندان به تن می کند.

با اینکه زندان کمیته مشترک فعال شده بود اما عزت شاهی را به زندان (معروف به) زندان زنان منتقل می کنند،که چپی ها هم آنجا بودند. در آن زندان عده ای کشته احترام نگهبانان یا یک نخ سیگار بودند اما عزت شاهی حتی پاکت سیگار را قبول نمی کند.

تمام تلاش عزت شاهی در هنگام بازجویی این است که اقدامات خود را در حد پخش اعلامیه و رساله به بازجویان بقبولاند و زیر بار اقدامات دیگر خود چون ترور، بمب گذاری و حمل اسلحه نرود. به همین منظور اعترافاتش را به انسانهای خیالی یا آنان که مرده بودند، وصل می کرد تا دیگران در مورد او اعتراف نکنند.

زندان قصر، همراه با چپی ها

مرداد 52، بعد از حدود شش ماه شکنجه با اینکه اطلاعات خاصی از عزت شاهی به دست نمی آید، پرونده او تکمیل می شود و راهی زندان قصر می شود. در زندان قصر چپی ها کمون تشکیل داده بودند و زندانیان تا حدی آزادی داشتند تا اینکه رییس زندان عوض می شود و محدود می شوند و خفقان حاکم می شود.

مجاهدین در زندان برای خود تشکیلاتی درست کرده بودند و هیچگونه مخالفتی را تاب نمی آوردند، فرد خاطی را بایکوت می کردند و ارتباط خود را با او قطع می کردند تا زندانی در زندان او را از درون تهی کند. در طی همین برخوردها متوجه می شود افرادی مانند مسعود رجوی که رهبر مجاهدین بود، نه انسانیتی دارد و نه دین و تقوایی. با زیردستان خود با مستبدانه برخورد می کند و اجازه فکر به آنها نمی دهد و از همین عزت شاهی رو بیشتر از حال نگران آینده می شود.

به طورکلی مجاهدین در زندان قصر به سه دسته تقسیم می شدند، تعداد زیادی که تظاهر به مذهب می‌کردند ولی در کنه خود به دنبال تزهای مارکسیستی بودند، تعداد معدودی مارکسیست و تعداد محدودی هم مسلمانان که معتقد، که هر سه دسته با مرکزیت مجاهدین مخالفت چندانی نمی کردند.

دادگاه

اسفند 52 دادگاه عزت شاهی تشکیل می شود و برایش وکیل تسخیری می گیرند و او هم دفاع را کاملا گردن وکیل می اندازد. وکیل هم تمامی اتهامات را به سادگی‌اش  نسبت می دهد. تا اینکه برای عزت شاهی 15 سال حبس تعیین می کنند. عده ای از مجاهدین که مورد انتقاد عزت شاهی بودند و تصور داشتند او را اعدام خواهند کرد، رویه دشمنی با او را پیش می گیرند.

اوین

در اواسط مهر 53 بار دیگر عزت شاهی را به کمیته می برند. بعضی از آشنایان او در باره فعالیت هایش اعترافاتجدیدی کرده بودند. شکنجه ها و بازجویی ها باز شروع می شود، اما باز هم نمی توانند از وی اعترافات دیگری بگیرند. تا اینکه در فروردین 54 عزت شاهی را به اوین و انفرادی می برند.

در اواخر تیر 54 او را به بند عمومی منتقل می کنند و برای آزار بیشتر مثل همیشه او را با چپی ها همبند می کنند اما به دلیل شهرت و رفتار عزت شاهی مشکلی پیش نمی آید. اما پس از مدتی برای سوم او را به کمیته می برند.این روند بارها تکرار می شود چندین مرتبه وی را به بین اوین وکمیته منتقل می کنند.

مارکسیست شدن مجاهدین

اواخر سال 54 مجاهدین کمکم مارکسیست شدن خود را علنا اعلام می کنند و برخی از آنها که به پوچی رسیده بودند، نه تنها در بازجویی ها مقاومت نمی کردند، بلکه خود را معرفی می کردند. در مقابل هم در خرداد 55 روحانیونی مانند ربانی شیرازی، املشی، مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی، لاهوتی، انواری و ... بعد از تبادل نظر فتوی به تکفیر مارکسیست ها دادند وتاثیرات این فتویدامن‌گیر بسیاری از  مبارزان می شود.

حقوق بشر در زندان های شاه

در اوایل سال 56 و در پی قضایای حقوق بشر، نمایندگان صلیب سرخ به زندان ها می روند و مسئولین زندانیان سالم را به آنها نشان می دهند. به همین جهت چند نفری از جمله عزت شاهی را به زندان عادی می برند، با همه این احوالات نمایندگان صلیب سرخ او را می بینند و او از شکنجه ها سخن می گوید.

آزادی

در سال 57 از طرفی جریان انقلاب تندتر می شد و از طرف دیگر شاه برای ارتباط با دنیای غرب مجبور به نمایش رعایت حقوق بشر بود. از این رو گروه گروه زندانیان سیاسی را آزاد می کردند و عزت شاهی هم آزاد می شود. در راهپیمایی ها شرکت می کند و به حفاظت از امام می پردازد و بعد از پیروزی انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی مشغول می شود و در اواسط سال 62 از کمیته استعفا می دهد.به سراغ شغل قدیمی خود (صحافی)می رود و به زندگی عادی خود مشغول می شود.

سخن آخر

کتاب خاطرات عزت شاهی از دقت و جامعیت بالایی برخوردار است و با شیوه تاریخی به نگارش درآمده است. پی‌نوشت های دقیقی ارائه داده که مزیت بالایی برای کتاب به حساب می آید. کتاب با اقبال عمومی مناسبی روبرو بوده و تا تیر 93 به چاپ بیست و یکم رسیده است.

مرتبط‌ها

حضور 3 میلیون افغان در ایران

همسر دلخواه خود را دانلود کنید

دوئل مرگبار دو اراذل محله فلاح برای قدرت نمایی

تصاویر/ شاسی‌ بلند جدید آمریکایی

تصاویر/کاپیتان پرسپولیس باید اخراج می شد

آغاز برخورد با بدپوششی و کشف حجاب در تهران