به گزارش دیدبان به نقل از رجانیوز، بنابراین نیروهای شوشکر از ساعت ۵/۵ صبح به خانهٔ مادری محمدرضا سپرغمی که در آن زمان، مادر و همسر و فرزندش را به تهران فرستاده بود، رسیدند. گروه تصور میکرد که در مرحلهٔ آخر ورود به شهر نیاز به ۵ ساعت راهپیمایی دارد ولی این پیادهروی ۱۰ و ۱۲ ساعت به طول انجامید و در نتیجه، عملیات یک روز به تعویق افتاد. نیروها از فرط خستگی حتی توان روی پای خود ایستادن را هم نداشتند: «حتی بعضی از بچهها از فرط خستگی به محض لحظهای ایستادن، سرپا خوابشان میبرد و جا میماندند و گم میشدند.»
شب ۶ بهمن به هر شکلی بود در خانهٔ سپرغمی اقامت کردند و به کشیک محل که عضو انجمن اسلامی بود، به دروغ گفتند: «امروز ویژه هستیم و از تهران آمدهایم. قرار است جنگلیها به شهر حمله کنند. ما آمدهایم تا با آنها مقابله کنیم.»
حتی از او خواستند که رازداری کند تا ضد انقلاب متوجه نشود و آن فرد هم به آنها اطمینان داد. در ساعت ۹ شب، گروهها به تدریج از خانهٔ یل محمد بیرون آمدند.
سرانجام با عبور از رودخانهٔ هراز که از حاشیهٔ شهر آمل میگذرد، وارد محلهٔ اسپه کلا شدند و در مکانهای مقرر، استقرار یافتند. مقر بسیج که در آن سوی رودخانه نزدیکترین هفد نظامی مهاجمین بود، به محاصره درآمد.
گروهها هر کدام کارشان در یک قسمت شهر بود. تقریبا ۱۷ نفر مسؤول حمله به بسیج بودند. درگیری در ساعت ۱۱: ۴۵ آخر شب ۵ بهمن شروع شد. گروههای عمل کنندهٔ دیگر در دادگاه انقلاب و سپاه، که این ۳ هدف از عمدهترین اهداف گروه سربداران بود، وارد درگیری شدند. در حین عبور از خیابانهای شهر، هرگاه با نیروی مسلح یا افرادی که ظاهر حزباللهی داشتند روبه رو شدند، به آنها حمله میکردند و آنها را به شهادت میرساندند و یا زخمی میکردند و با کمال شقاوت رفتار میکردند.
برنامهٔ اصلی این بود که حتی الامکان نیروهای سپاه و بسیج را از کار بیندازند و بعد از آن، مردم را به قیام دعوت کنند؛ زیرا طبق تحلیلهای تشکیلات، آنها مطمئن بودند که مردم به آنها خواهند پیوست. غلامرضا سپرغمی که خود از اهالی رضوانیه بود، مأموریت داشت تا با اهالی آنجا صحبت و آنها را جمعآوری کند تا به صحبتهای مسئولین تشکیلات گوش فرا دهند و در «قیام فوری» مشارکت کنند، ولی او در این امر موفق نشد و حتی به در خانهٔ دو تن از آشنایان خود رفت و پاسخی نشنید: «من در ابتدای شب به محلهٔ رضوانیه رفتم و در ۲ خانه را زدم۶ که اولی بدون اینکه حتی در را باز کند، از همان پشت در، با فحش از ما پذیرایی کرد. خانهٔ دوم فقط در را باز کردند، ولی هیچ کس بیرون نیامد. در تمام طول شب و پس از آن تا صبح و تا ظهر، من در همان محله در بین افرادی که با روشن شدن روز از خانه بیرون آمدند، بودم.»
در آن شهر نیز درگیری با مقر سپاه پاسداران ادامه داشت:
«درگیری در اطراف سپاه بود و نیروهایمان سپاه را در محاصره داشتند و در کوچههای اطراف سپاه، مقر سپاه را تحت نظر گرفته بودند. دو نفر موتور سوار را قبل از ظهر دستگیر و یکی را در خیابان اعدام انقلابی کردیم. نفر دوم که دستش تیر خورده بود، فرار کرد. به دلیل نیامدن و نپیوستن مردم صحبت شد که مردم نیامدند و حالا چه کار کنیم؟ عقب نشینی کنیم یا بمانیم؟ مرکزیت توصیه کرد درگیری را ادامه بدهیم و ما ادامه دادیم».
اما اوج درگیریها در اطراف مقر بسیج بود که از اعضای سربداران ۱۱ نفر جلوی ساتمان بسیج کشته شدند. اطراف مخابرات و فرمانداری نیز از مکانهای درگیری بودند نیروهای مهاجم با قرار دادن ۲ یا ۳ گاری خیابان را بستند و شروع به تیراندازی کردند تا مردم به آنه محلق شوند.
به ما گفته بودند به محض تیراندازی، مردم به شما ملحق میشوند. یک نفر به نام محمود آملی هم بلد ما بود، ولی مردم نیامدند.»
تیراندازی و سپس تسخیر شهر تا ۶ صبح ادامه داشت، اما با آغاز صبح ششم بهمن، حماسهٔ مدرم آمل شکل گرفت و صدها نیروی داوطلب مردمی با روی آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابلهٔ سربداران جنگل رفتند.
سنگربندیها آغاز شد. از زن و مرد و پیر و جوان هنگی با آوردن شن و گونی اقدام به سنگرسازی و نبرد سنگر به سنگر کردند تا آنجا که آمل لقب «هزار سنگر» گرفت. رفته رفته به تعداد نیروهای ضد شورش که از روستاهای اطراف میآمدند و از مردمان وفادار به امام و انقلاب اسلامی بودند، افزوده میشد. البته در شب حادثه هم، از مردم آمل هر کس که خود را به خاطر صدای تیراندازی به سپاه و بسیج رسانده بود، دستگیر، اسیر و یا شهید شده بود. ۱۰ سازماندهی و ساماندهی نیروهای مردمی از ساعت ۷ صبح آغاز شد و تا ۸ صبح به پایان رسید. هر چند نهادهایی چون سپاه و بسیج به خاطر نوپایی این نهادها تجربهٔ لازم را نداشتند، ولی شور و اشتیاق بسیار بالا برای مقابله با ضد انقلاب، جایگزین هر نارسایی شد. حملهٔ مردم حزباللهی به ضد انقلاب در دو محور اساسی، یعنی در همان مناطقی که دشمن تمرکز داشت، صورت گرفت. در ادامهٔ حضور مردم، واحدهای کوچکتری از کوچه و خیابانها به راه افتادند و خود را به مناطق درگیری رساندند. برخی از نهادهای انتظامی چون کمیتهی انقلاب اسلامی، شهربانی و ژاندارمری در بخشهای از شهر مانع ورود مردم به صحنهٔ درگیری میشدند تا بدانها آسیبی وارد نشود، اما مردم در چند بخش اساسی ایفای نقش کردند که به ترتیب اهمیت بدین شرح هستند:
کمک در ایجاد سنگر و مواضع دفاعی
تلاش برای دستگیری دشمن
درگیری مسلحانه و جنگ تن به تن با دشمن
کشف محل استقرار دشمن
تخلیهٔ شهدا و کمک به مجروحین
میدان هزار سنگر آمل
یکی از ابتکارات جالب نیروهای بسیجی در نبرد با دشمن این بود که پشت یک وانت نیسان سنگر درست کرده بودند و وانت با دنده عقب به سمت دشمن حرکت میکرد؛ نیروهای بسیجی پشت سنگرهای ساخته شده در وانت به سمت دشمن تیراندازی میکردند و راننده هم از تیراندازی دشمن در امان بود.
نقش مردم در این درگیری غیرقابل تصور بود، به طوری که در ساعات اولیهٔ این نبرد دلاورانه، مردم تمام سطح شهر را پوشانده بودند و از خارج شهر با سرعت تمام وانت وانت شن و ماسه به داخل شهر میآوردند: «در حین درگیری شدید در حدود ساعت یازده بود که وانتهایی که کیسهٔ شن حمل میکردند، از جاده رد شدند. ما ابتدا ایست دادیم که آنها توجه نکردند. یک بار به یک وانت به منظور ترساندن آنها شلیک کردیم که فرار کردند. یکی دو بار هم وانتها را گرفتیم و گونی آنها را خالی کردیم.»
ولی تعداد وانتها آنقدر زیاد بود که محافظان جاده، کاری نمیتوانستند بکنند. جنگ و گریز مردم و نیروهای انتظامی منجر به کشته شدن و دستگیری عدهای از مهاجمین شد و در همان روز سهشنبه، ۱۶/۱۱/۶۰، دشمن تمام مواضع خود را از دست داد. در ساعت ۴ بعدازظهر دشمن شروع به عقبنشینی کرد و در دو باغ حاشیهٔ شهر موضع گرفت:
«بعد از عقبنشینی، وارد یک باغ بزرگ شدیم. در همان موقع صدای اللهاکبر و صدای جمعیت زیادی از درون باغ آمد. بچهها فهمیدند که باغ در محاصره است و از هر طرف که بخواهیم برویم به آنها بر میخوریم. در آنجا بچهها تیراندازی هوایی کردند، چون امکان داشت همدیگر را بزنیم.»
افرادی که در برخی از محلات مانند رضوانیه مستقر بودند تا شاید مردم در روشنی روز به آنها بپیوندند، نومیدانه به جنگل برگشتند: «من تا ظهر در همان محله ماندم و با شدت گرفتن درگیری در پیرامون محله و تنگ شدن حلقهٔ محاصره، جزو اولین گروه بودم که به طرف جنگل برگشتیم».
در واقع پس از یورش بیامان مردم و کشته شدن ۳۴ نفر از گروه سربداران، به ویژه کشته شدن کاک اسماعیل، مسوؤل کمیتهٔ نظامی، گروه به طرف جنگل عقبنشینی کرد. در این حماسهٔ جاودان، از مردم قهرمان آمل ۴۰ شهید و ۱۲۰ نفر زخمی شدند.
روایت امام خمینی(ص) از حماسه مردم آمل
شما ملاحظه فرمودید که اینها در داخل تبلیغات زیاد میکردند، به خارج هم که رفتند تبلیغات زیاد میکنند؛ به اینکه مردم در اختناقاند و خودشان همه مخالفاند با جمهوری اسلامی. در صد، شش تا موافق دارد جمهوری اسلامی، یا فوقش ده تا، ولی سایرین همه موافق منفی و مخالف هستند. و دیدند که همهٔ آمالشان را به شمال دوخته بودند و بیشتر تبلیغات این بود که شمال دیگر تقریباً صددرصد مخالف با جمهوری اسلامی هستند. و اینها همهٔ قوایشان را جمع کردند و به آمل آن حملهٔ وحشیانهٔ غافلگیرانه را کردند، به امید اینکه مردم آمل هم با آنها همدست بشوند و آمل را مرکز استان قرار بدهند و بعد مازندران و جاهای دیگر و رشت و همهٔ جاها را بگیرند و جلو بروند.
اینها به خیال خودشان با دست ملت میخواستند که - همان ملتی که آنها تراشیدند که مخالفند با جمهوری اسلامی- با اینها بیایند و مرکز را هم بگیرند و حکومت را تغییر بدهند و بعد هم هرطوری که دلشان میخواهد عمل بکنند، مرتجعین را هم از بین ببرند! وقتی مواجه شدند با مخالفت مردم - مهم مخالفت مردم بود- [شکست خوردند] و ما باید تشکر کنیم از شهر آمل و آن مردم فداکار که معالأسف، خوب عدهای را هم شهید دادند، لکن خوب این مطلب را ثابت کردند که آنجایی که شما تمام آمالتان به آنجا بود با شما مخالفند؛ حالا شما میخواهید بیایید قم؟ میخواهید بیایید تهران، جاهای دیگر؟
صحیفه امام، ج۱۶، ص۳
اگر این عدهای که در جنگل بودند اسلام را فهمیده بودند، حمله به آمل نمیکردند. این حمله در عین حالیکه برای ما تأسفانگیز بود و عدهای از برادرهای ما را از دست ما گرفت، لکن فهماند به این دستههای غیرانسانی که اینطور نیست که شما خیال میکنید که اگر یک صدایی بلند کنید مردم با شما هستند. چطور یک مردم مسلمانی که دل بستهاند به اسلام و دل بستهاند به قرآن، و شهادت را برای خودشان افتخار میدانند و هرکس شهیدی دارد برای خانمان خودش یک افتخاری میداند و هست، چطور امکان دارد که چند تا دزد سرگردنه و چند تا اشخاصی که هیچ از قرآن و اسلام اطلاع ندارند و هیچ ایمان ندارند، بیایند و یک شهر مؤمن را بخواهند به هم بزنند؟ این معنا واضح شد که مسأله آنطور نیست که اینها فکر کردند.
صحیفه امام، ج۱۶، ص۱۰۶
اکنون که شما فریب خوردگان در عشق آن رژیم (شوروی) جان میدهید، مردم مظلوم شوروی و دیگر اقمار او چون افغانستان از ستمگریهای آنان جان میسپارند، و آنگاه شما که مدعی طرفداری از خلق هستید، بر این خلق محروم در هر جا که دستتان رسیده چه جنایاتی انجام دادید و با اهالی شریف آمل که آنان را به غلط طرفدار پر و پا قرص خود معرفی میکردید و عده بسیاری را به فریب به جنگ مردم و دولت فرستادید و به کشتن دادید، چه جنایتها که نکردید.
صحیفه امام، ج۲۱، ۴۳۹، وصیتنامه سیاسی - الهی
سخنان آیتالله جوادی آملی در مورد حماسه ۶ بهمن
راهبرد آیتالله جوادی آملی در تغییر استراتژی مبارزه با ضدانقلاب، از نقاط عطف این حادثه در سال ۶۰ بود؛ به طوری که به گفته فرمانده وقت سپاه آمل، پیشنهاد ایشان بود که روند ماجرا را به نفع نیروهای انقلاب تغییر داد.
متن زیر، گلچین بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی در جمع اعضای ستاد بزرگداشت شهدای ششم بهمن ماه سال ۶۰ آمل در سال ۸۱ است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده هم متقابلاً شهادت شش بهمن ۱۳۶۰ آمل را گرامی میدارم...
خب بالأخره ما الآن هزار سال است که مادران ما پدران ما یا علی یا علی یا حسین یا حسین گفتند در این منطقه. ما با دیگران خیلی فرق میکنیم. شما قدم به قدم ببینید هر منطقهای بالأخره یک امامزادهای دارد. این سادات بزرگوار آمدند، پیروان اهل بیت بودند این منطقه را ولایتمدار کردند...
و همان عرق تشیع و ولایتمداری در روز خطر به داد این مملکت رسید. نشانهاش همان است که این عزیزان هر یک ربع یک جوان قربانی شد. ده ساعت چهل تا جوان قربانی بشوند. یعنی هر پانزده دقیقه یک جوان را در طبق اخلاص گذاشتند.
جریان حمله جنگل و تاریخ آن شش بهمن گرچه شبیه برخی از نهضتهاست که بیش از ده دوازده ساعت طول نکشید؛ لکن از نظر زمینه دراز دامن است. چند تا درگیری در جنگل اتفاق افتاد، نیروهای عزیز سپاه و بسیج رفتند جنگل، چند بار درگیری شد، چند نفر شهید شدند، چند نفر را کشتند، چند نفر را فراری کردند، چند نفر را زخمی کردند، سنگرهایی که آنها در بالای کوه منگول گرفتند، چند بار عزیزان رفتند.
دو سه بار نیروهای رزمی رفتند، جنگلبانها درگیر شدند، شهدایی که رفتند و درگیر شدند، آنها باید شناسایی بشود، تاریخ اینها مشخص بشود فرمانده اینها مشخص بشود... پیروزیها و شهامتهایی که شده باید حفظ بشود. بنابراین گاهشمار او حداقل مال یک سال است این طور نیست که مال بیست و چهار ساعت باشد...
خدای سبحان همه شهدا و شهدای همه انقلابیون مخصوصاً شهدای شش بهمن را با اولیای خود با شهدای کربلا محشور بکند!
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
کتابشناسی حماسه مردم آمل در ششم بهمن
مهمترین کتابهایی که تاکنون درباره حماسه تاریخی مردم آمل به چاپ رسیده، عبارتند از:
ـ حماسه مردم آمل/ ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی/ ۱۳۶۱.
ـ حماسه اسلامی مردم آمل / پژوهشکده علوم دفاعی استراتژیک دانشگاه امام حسین (ع) / ۱۳۷۷.
ـ چهل خاطره / مهدی خانی / سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمل / ۱۳۸۰.
ـ آمل در گذر تاریخ/ مولف محمدرضا مداحی آملی / شلاک / ۱۳۸۱.
ـ شهر هزار سنگر (روایتی از مقاومت تاریخی مردم شهر آمل) / سیمین رهگذر / مرکز اسناد انقلاب اسلامی / ۱۳۸۵.
ـ اسناد اتحادیه کمونیستهای ایران در واقعه آمل/ علی کردی/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی / ۱۳۸۶.
ـ عروس آسمان/ علیاکبری سامانی/ نشر شاهد / ۱۳۸۷.