دیدبان
محمدکاظم انبارلویی:

پلورالیسم از سمومات لیبرالیسم برای حق جلوه دادن باطل است

پلورالیسم از سمومات لیبرالیسم برای حق جلوه دادن باطل است

به گزارش دیدبان، متن محمدکاظم انبارلویی یادداشت با عنوان «پلورالیسم» بدین شرح است: مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان نظام و میهمانان خارجی در سالروز میلاد پیامبر اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) فرمودند: "اسلام پلورالیسم را قبول ندارد."
عده‌ای در این کشور در دهه 70 تخت گاز راه افتادند برای ترویج پلورالیسم و هیچ حریمی را هم رعایت نکردند. پلورالیسم از سمومات لیبرالیسم برای پنهان کردن حقیقت و حق جلوه دادن باطل است.
مروج، مفسر و مبلغ این تفکر عبدالکریم سروش بود که همه حیثیت علمی و مهارت قلمی و زبانی خود را روی آن گذاشت. او لیبرالیسم و پلورالیسم را حتی افراطی‌تر از طراحان این تئوری در بسته‌بندی‌های جدید فکری مطرح می‌کرد. همان کاری که احسان طبری در دهه 30 و 40 برای تبلیغ مارکسیسم انجام داد و حتی بهتر از اساتید و واضعان تئوری ماتریالیسم دیالکتیک، مارکسیسم را تبلیغ و ترویج کرد. اما علامه طباطبایی و شهید مطهری تیر خلاص را به لحاظ فلسفی به این تفکر منحط زدند که نه تنها مارکسیست‌ها در آن سال‌ها کمر راست نکردند بلکه حتی امروز یادی از آنها در موزه تفکر بشر نمی‌شود. سروش هم با خیزی که از سال 70 برداشته بود آن‌چنان سریع این وادی را طی کرد که یک شبه ره صد ساله را طی نمود و در فتنه 88 اوج اعتقاد خود را به پلورالیسم با قرارگرفتن در یک صف با "گوگوش"، علیه اسلام و نظام و مردم خود به نمایش گذاشت.
کسی که روزگاری در صف فیلسوفان و حکیمان این مملکت می‌درخشید بیماری پلورالیسم، او را در کنار رقاصه‌های کاباره‌ها و ارتش فرهنگی شاه قرار داد. سمومات پلورالیسم در جسم و جان او آن‌چنان ریشه دوانده است که حاضر نیست در کنار یک فقیه و حکیم و فیلسوف حوزه علمیه بنشیند اما حاضر است در کنار کسانی عکس یادگاری بگیرد که سر در آخور صهیونیست‌ها دارند و تنها افتخارشان دفاع از بهائیت و همجنس‌بازی است. او اکنون در اتاق فکر لندن در کنار کسانی کمر به هدم انقلاب و اسلام بسته است که اگر جیره روزانه‌شان از جرج سوروس قطع شود باید در خیابان‌های لندن به گدایی و دریوزگی بیفتند.
سروش در باب پلورالیسم چه می‌گفت؟
او می‌گفت:
- حقیقت خالص در دست کسی نیست.(1)
ـ هیچ تفسیر رسمی و واحد از دین وجود ندارد، لذا هیچ مرجع و مفسر رسمی از دین وجود ندارد.
ـ قول هیچ کس حجت نیست، هیچ فهمی مقدس نیست.
ـ نه تشیع حق محض است نه تسنن.(2)
سروش می‌گفت:
ـ تنوع قرائت‌های گوناگون از یک دین را باید به رسمیت شناخت.
ـ بهشت و جهنم مردم دست خودشان است.(3)
او معلوم بود با این حرف‌ها ریشه مرجعیت و رهبری در جامعه اسلامی را می‌زند. کسی که می‌‌گوید؛ حقیقت خالص در دست کسی نیست، دنبال مرجعیت فکری خود است چون دارد آدرس می‌دهد حقیقت در دست اوست. کسی که می‌گوید هیچ تفسیر رسمی و واحد از دین وجود ندارد در حقیقت تفسیر خود از دین را دارد تبلیغ می‌کند. کسی که قول هیچ‌کس را حجت نمی‌داند بر قول خود به عنوان یک حجت اصرار می‌ورزد. چون در این مکانت توقف نخواهد کرد، برای اثبات خود پای در فتنه می‌گذارد و حاضر است در کنار سرویس‌های امنیتی آمریکا و اروپا تیغ خشونت و نفرت بر مردم خود بکشد و تا مرز محاربه و بغی پیش رود.
همان روزها که این حرف‌ها در تهران زده شد گری سیک مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا گفته بود: " من چگونه خوشحال نباشم از اینکه در ایران موج تازه‌ای بر پا شده که مصمم است طومار حکومت اسلامی را به هم پیچد و حکومتی نظیر ایران در دوران شاه و عربستان سعودی را روی کار آورد. خواست ما این است که دین در سیاست دخالت نکند. من روشنفکرانی را دیده‌ام که اشاره های ما را دنبال می‌کنند. آنها ششلولی را بالا برده اند تا هر کس و هر چه را با ما ناسازگار باشد، هدف قرار دهد مثلاً حتی ولایت فقیه را که من فکر می‌کنم در صحرای طبس تکنولوژی برتر ما نتوانست او را دفع کند."(4)
آمریکایی‌ها نمی‌توانستند خوشحالی خود را از کسانی که ریشه دین را با تمسک به پلورالیسم می‌زدند، پنهان کنند. آنها توانسته بودند به تن یک فیلسوف لباس کابوی بپوشانند و یک ششلول به دست او بدهند که هر کس را اراده کردند، بزند. شما آثار سروش در دهه 80 را ببینید، جز فحش و ناسزا و هتاکی به فقها و مراجع و بزرگان اسلام و تئوری‌پردازی علیه حکومت دینی هیچ چیز دیگری نیست.
ما در دهه 70 و 80 فقط شاهد هفت تیرکشی‌ همین جماعت بودیم. فتنه سال 78 و 88 محصول همین هفت تیرکشی‌ها بود.
اصرار سروش بر اینکه تنوع قرائت‌های گوناگون از دین را به رسمیت بشناسیم برای این بود که رسمی‌ترین قرائت از دین را منزوی و رسواترین آن را رسمیت ببخشد. آنها می‌خواستند بگویند به رسمیت شناختن همجنس‌بازی و قبول اینکه بهائیت یک قرائت دینی است، محصول اسلام رحمانی است. اما تکیه بر فقه آل محمد(ص) در احکام مربوط به مرتد، محارب و مفسد فی الارض، یک قرائت طالبانی است، تا مقدمه کودتا علیه اسلام و نظام و مردم را تدارک ببینند.
آنها می‌گفتند بهشت و جهنم مردم دست خودشان است تا بعد بتوانند توسط صدها کانال ماهواره‌ای مستهجن و هزاران سایت آلوده به مسائل جنسی، فروپاشی خانواده‌ها را تدارک ببینند و مردم را به سمت جهنم طلاق و منازعات خانوادگی ببرند. آنها مامور بودند بگویند نه تشیع حق محض است نه تسنن، برای اینکه بتوانند ریشه اسلام را به نفع لیبرالیسم، سکولاریسم و پلورالیسم بزنند بدون دادن هیچ تلفات فکری!
آنها اصرار داشتند بگویند هیچ فهمی مقدس نیست الا همین عناوین که ذکرش رفت.
آنها بتی ساختند از تقدس‌زدایی که خود این بت مقدس بود؛ بت "هیچ چیز مقدس نیست" را مقدس اعلام کردند!
آنها حقیقت خالص را در دست خود می‌دانستند و به کسی اجازه نمی‌دادند از حقیقت سخن بگوید. اگر غیر از این راه کسی اراده راه دیگری داشت با جنگ سخت و نرم، هزاران تن را به خاک و خون می‌کشیدند. آنها در اوج استبداد از دموکراسی و در اوج ظلم و شقاوت و شکنجه از آزادی سخن می‌گفتند و فکر می‌کردند هیچ کس قادر نیست دست آنها را رو کند یا بخواند.
20 سال پیش از طرح اندیشه‌های منحط مبتنی بر پلورالیسم، شهید مرتضی مطهری پنبه این تفکر را زده بود و اثبات کرده بود در قرآن؛ "دین از اول تا آخر جهان یکی بیش نیست و همه پیامبران، بشر را به یک دین دعوت کرده‌اند."(5)
وی اثبات کرده بود "پیامبران از آدم تا خاتم، مردم را به اسلام دعوت کرده‌اند." ان الدین عندالله الاسلام و تکثرگرایی در اسلام جایی ندارد، صراط‌های مستقیم بی‌معناست، ما یک راه بیشتر نداریم، آن هم "صراط مستقیم" الهی است.
بصیرت مردم و هوشمندی نخبگان بویژه مراجع عالی‌قدر اسلام و دانشمندان ژرف‌نگر دینی سد راه چنین تبهکاری‌هایی شد و انقلاب را از گردنه های سختی به سلامت عبور داد.
همه این تلاش‌ها برای این صورت می‌گرفت که دوگانه "انقلاب و ضدانقلاب"، "اسلام و کفر" و "استضعاف و استکبار" که ملت را رو در روی دشمن قرار می‌داد به دوگانه‌های سرکاری سوق پیدا کند و ملت را در برابر ملت قرار دهد.
فتنه 78 و 88 نمونه‌ای از این تردستی سیاسی، فکری و... بود. آنها که مبلغ پلورالیسم در دهه 70 و 80 بودند مستند خود را پایه‌های فکری لیبرالیسم قرار داده بودند و اصراری نداشتند تا به قرآن و متون دینی تکیه کنند.
اما امروز شاهد پدیده‌ای هستیم که می‌خواهد فهم پلورالیستی و لیبرالیستی خود را به دین تحمیل کند و این کار فوق العاده خطرناکی است. این خطر در دهه چهل و پنجاه در قالب تحمیل فهم مارکسیستی از اسلام و قرآن ظهور کرد و خسارات زیادی به انقلاب اسلامی وارد آورد. از دل این تفکر، منافقین پدید آمدند که جنایات آنها علیه ملت را تاریخ فراموش نمی‌کند.
این یک کژراهه است و باید هشدار مقام معظم رهبری را در سالروز میلاد پیامبر اکرم(ص) که "اسلام، پلورالیسم را قبول ندارد"، جدی گرفت.
پی‌نوشت‌ها:
1ـ سروش ـ کیان شماره 33 - مقاله دین و آزادی ـ آبان و آذر 75
2ـ سروش ـ مقاله صراط‌‌های مستقیم ـ کیان شماره 365
3- سروش- مقاله رهایی از دین و یقین به رهایی- کیان شماره 48- مرداد و شهریور 78
4- روزنامه کیهان 27/7/79
5- مطهری، مرتضی - مجموعه آثار-  ج 3 ص 57

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن