دیدبان
بررسی دلایل و زمینه های موج جدید اعتراضات مردمی در امریکا

تاملی بر تازه‌ترین موج اعتراضات در آمریکا

تاملی بر تازه‌ترین موج اعتراضات در آمریکا

دیدبان: "من نمی‌توانم نفس بکشم"، "دستم بالاست شلیک نکن"، "جان سیاهان هم ارزش دارد". این جملاتی است که توسط مردم آمریکا در اعتراض به نژادپرستی در کشوری که ادعای حقوق بشری‌اش گوش عالم را کر کرده است، سر می‌دهند.

مدتی است که خیابان‌های شهرهای مختلف آمریکا در اعتراض به تبرئه شدن دانیل پانتالئو توسط دادگاه، مملو از معترضان به سیاست‌های تبعیض‌آمیز آمریکاست. دانیل پانتالئو قاتل اریک گارنر، شهروند سیاهپوست 43 ساله است که ادعا شده بیماری تنفسی نیز داشته است. پلیس می‌گوید او در حال فروش سیگار قاچاق بوده و بخاطر همین اقدام به دستگیری او کرده است. در حین دستگیری، پلیس دست خود را دور گردن گارنر حلقه می‌کند و فشار می‌دهد که همین کار باعث مرگ او می‌شود. گارنر در لحظات آخر در اثر فشار می‌گوید نمیتوانم نفس بکشم که همین جمله بر روی پلاکارت‌های معترضان دیده می‌شود و در شعارهایشان شنیده می‌شود.

این اعتراضات در ابتدا در شهر فرگوسن متمرکز بود ولی در حال حاضر به شهرهای دیگر آمریکا نظیر نیویورک سیتی، کنتیکت، کلورادو، فلوریدا، رودآیلند و نیوجرسی سرایت کرده است.

رومین بریسبون نیز جوان 34 ساله آفریقایی-آمریکایی دیگری است که به تازگی به ضرب گلوله یک افسر سفیدپوست پلیس کشته شد. اداره پلیس شهر مدعی شده است که افسر پلیس به اشتباه تصور کرده است که این فرد سلاح در دست داشته و به همین جهت به سمت وی تیراندازی کرده است.

داستان فراگیر نژادپرستی در آمریکا نمونه‌های بارز دیگری نیز طی سال‌های اخیر داشته است؛ کشته شدن «تریوان مارتین» نوجوان سیاه‌پوست 17 ساله پس از درگیری با یک نگهبان سفیدپوست و تبرئه وی به بهانه دفاع از خود، قتل«جردن دیویس» دیگر نوجوان سیاه‌پوست به دست یک تاجر سفیدپوست و کشته شدن «میریام کری» مادر سیاه‌پوست به دست پلیس واشنگتن تنها چند نمونه کوچک است که نشان می‌دهد نژادپرستی در طول تاریخ جامعه آمریکا نهادینه شده است.

پیشینه نژادپرستی در آمریکا

این تبعیض نژادی ها چیز تازه‌ای برای آمریکاییها نیست و سابقه چندین قرنه دارد. پیشینه نژادپرستی در آمریکا به ورود مهاجران سفیدپوست انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی برمی‌گردد. آن‌ها بومیان را وحشی می‌خواندند و وظیفه خود می‌دانستند که آن‌ها را متمدن کنند. بماند که بخاطر استخراج نفت چه بر سر بومیان و ساکنان اصلی آمریکا آوردند. با آغاز استعمار آمریکا توسط اروپاییان، در بین سال‌های 1500 تا 1800 میلادی، حدود 15 میلیون سیاهپوست آفریقایی از غرب آفریقا، برای کار در کشتزارها و معادن به آمریکا آورده شد.

اگرچه برده داری به صورت رسمی و قانونی طی تصویب اصلاحیه سیزدهم قانون اساسی آمریکا در سال 1865 لغو شد، اما نژادپرستی از جامعه آمریکا رخت بر نبست. بسیاری از سیاهان در فقر و تنگدستی زندگی می‌کردند و حتی کودکان آنها اجازه نداشتند در مدارس سفیدپوستان تحصیل کنند. سیاهان از بسیاری از حقوق مدنی محروم بودند. حق مالکیت برای سیاه‌پوستان با محدودیت‌های ویژه‌ای برخوردار بود و این افراد حق تصدی مقامات سیاسی را نداشتند.

سیاهان در اعتراض به این وضعیت جنبش حقوق مدنی را به رهبری کشیشی به نام مارتین لوتر کینگ به راه انداختند. آن‌ها موفقیت‌هایی به دست آوردند و مارتین لوتر موفق به کسب جایزه صلح نوبل نیز شد. اما در سال 1968 ترور شد. مالکوم ایکس نیز از دیگر رهبران این جنبش بود که در سال 1965 ترور شد. با این اوصاف اما نفرت نسبت به سیاهان همچنان در جامعه آمریکایی ادامه دارد.

جامعه سیاهان منتظر یک جرقه

معمولا در جوامعی که نارضایتی از حکومت در بین مردم وجود دارد، جامعه منتظر یک جرقه است تا اعتراض خود را علنی کند. انتشار مقاله توهین‌آمیز به حضرت امام در روزنامه اطلاعات در دوران نهضت امام خمینی و آتش زدن بوعزیزی سبزی فروش توسط خودش در تونس از این نمونه است. به نظر می رسد مرگ اریک گارنر و تبرئه شدن قاتلش یک اتفاقی بود که آتش زیر خاکستر اعتراضات نه تنها بین سیاهان بلکه بین مردم دیگر آمریکا را شعله ور کرده و به دیگر شهرهای فرگوسن سرایت کرده است و دامنه آن روز به روز در حال افزایش است.

مقایسه وضعیت سیاهان با دیگر نژادها

بر اساس گزارش‌ها از هر سه سیاهپوست یک نفر در طول زندگی‌اش زندان را تجربه خواهد کرد.(1) در حالی که آن‌ها بر اساس آمار سال 2013 فقط 45 میلیون یعنی 14.3 درصد کل جمعیت آمریکا را تشکیل می‌دهند. نرخ بیکاری در بین سیاهان در سال 2014، 10.9 درصد است در حالی که این نرخ در کل آمریکا 5.9 درصد است. نرخ فقر در میان سیاهان 24 درصد است و در میان دیگر نژادها 11 درصد است.(2) همه این آمارها نشان از وضعیت بد سیاهان نسبت به دیگر نژادها دارد.

جنبش تسخیر وال استریت

یکی دیگر از نشانه‌های سست شدن حکومت سرمایه‌داری در آمریکا جنبش وال استریت بود.  با گذشت حدود یک سال و نیم از آغاز جنبش وال استریت یا قیام 99 درصدی علیه نظام سرمایه داری، اگرچه به دلیل برخورد خشونت آمیز پلیس با معترضین در مناطق و کشورهای مختلف فعالیت خیابانی این جنبش محدودتر شده ولی هنوز جنبش در قالب دوره‌های ‌‌آموزشی، جلسات، گردهم آیی‌ها ‌‌و ... فعال است. در آن روزها مردم در اعتراض به وضعیت اقتصادی و معیشتی خود به خیابان‌ها آمدند و شعارهای ضد سرمایه‌داری سر دادند. معترضین که می گفتند آن 99 درصدی از جامعه هستند که دیگر حاضر نیست قربانی حرص و طمع و فساد یک درصد باقیمانده جامعه شود.

شرکت‌‌کنندگان در این جنبش خواسته‌‌هایی نظیر مبارزه با فقر، بیکاری، شکاف اقتصادی، بیمه و ... را مطرح کردند. هم چنین مطالبات سیاسی از دیگر عوامل وقوع جنبش بود. معترضان، گسترش دموکراسی و مخالفت با نظامی‌‌‌‌گری و کاهش هزینه‌‌های نظامی امریکا در خاورمیانه را سرلوحه شعارهای خود قرار داده و تاکید داشتند، این جنبش در مخالفت با سیاست های جنگ‌‌طلبانه آمریکا در عرصه بین‌‌‌‌‌‌‌الملل و احیای شعارهای عدالت خواهانه و هم سو با اصل همزیستی مسالمت‌‌‌‌آمیز به جای جنگ و کشتار، حرکت می‌‌کند.

اما این حرکت پس از مدتی فروکش کرد و از تب و تاب افتاد. کارشناسان دلایل مختلفی را برای عدم موفقیت این جنبش مطرح می‌کنند از جمله:

-انحراف از آرمان و هدف اصلی که اعتراض به نابرابری‌های اجتماعی بود به خواسته‌های سیاسی

-آن‌ها می‌دانستند چه چیزی را نمی‌خواهند اما نمی‌دانستند در پایان خوهان چه چیزی هستند. آن‌ها نظام سرمایه داری موجود را نفی می‌کردند اما هدف واحد و مشخصی نداشتند.

-نداشتن امکانات مالی

-نداشتن رهبرری مقتدر و کاردان

درست است که این شورش‌ها تا حد زیادی مهار شده است اما به دلیل رشه دار بودن نارضایتی در بین مردم و عدم برقراری عدالت اجتماعی در هر زمانی ممکن است تهدیدی برای نظام سرمایه‌داری آمریکا باشد.

بحران مالی

چند سالی است که آمریکا علاوه بر بحران‌های سیاسی دچار بحران مالی نیز هست و با کمبود نقدینگی مواجه شده است به طوری که در سال گذشته اوباما مجور شد چند روزی دولتش را تعطیل  و کارمندان را به مرخصی بدون حقوق بفرستد تا این‌که با جمهوری‌خواهان برسر افزایش سقف بدهکاری آمریکا به توافق رسید و کارمندان به کار خود برگشتند. چین و ژاپن به ترتیب بزرگترین طلبکارهای آمریکا هستند. این بحران دوباره به تازگی دارد خودنمایی می‌کند و خطر تعطیلی دوباره، ادارات دولتی آمریکا را تهدید می‌کند.

شکست‌های نظامی

آمریکا علاوه بر ناکامی در حوزه داخلی نتوانسته است ابرقدرتی خود در حوزه بین‌الملل را حفظ کند. در عرصه نظامی، آن‌ها شکست مفتضحانه‌ای پس از 16سال در جنگ با ویتنام متحمل شدند. در لشکرکشی به افغانستان پس از طولانی و فرسایشی شدن جنگ با القاعده که به بهانه 11 سپتامبر نتوانستند موفقیت چشمگیری بدست آورند و با خروج از افغانستان نفوذ دشمنشان یعنی ایران را در آن‌جا زیاد کردند. در عراق نیز بر همگان واضح است که چه خروج مفتضحانه‌ای از آن‌جا داشتند و عرصه را برای ایران خالی گذاشتند. یکی دیگر از شکست‌های آمریکا در عرصه بین‌الملل در جریان سوریه است که تا نزدیکی حمله به این کشور نیز آمد اما به دلیل حمایت‌های ایران و روسیه از بشار اسد ناکام ماند.

نتیجه گیری

همانطور که بیان شد آمریکا در عرصه‌های داخلی و خارجی با بحران‌ها و ناکامی‌های زیادی روبرو است و روز به روز در حال ضعیف شدن است. به نظر دیدبان کشوری که ادعای مدیریت دهکده جهانی را داشت نه تنها در عرصه سیاست خارجی ضعیف شده بلکه از عهده حل مشکلات داخلی خود نیز برنمی‌آید.

منابع:

1. http://www.huffingtonpost.com/2013/10/04/racial-disparities-criminal-justice_n_4045144.html

.2. http://blackdemographics.com

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن