دیدبان: چندی است اخبار گروهک تروریستی داعش در صدر برنامه های شبکه های ماهواره ای و خبری قرار گرفته است. از همین روی بسیاری که حتی علاقه ای به مسائل سیاسی نیز نداشته اند، امروزه به نوعی خود را نیازمند آن می بینند تا درباره این گروهک و زمینه های شکل گیری، اهداف، نوع مشی آنها و... اطلاعاتی هر چند مختصر کسب کند. دیدبان در این یادداشت قصد دارد در خلل مقایسه عملکرد داعش و خوارج به مهمترین شاخصه های این گروهک تروریستی بپردازد.
1- استمساک به ظواهر دین
جمود، خشکمغزی، خشکه مقدسی، ظاهر گرایی و ساده انگاری عباراتی است که معمولا برای توصیف افراد و گروه هایی به کار می رود که به جای درک منظومه کلی یک اندیشه و فهم عمیق تمام لایه های آن، به قشری ترین و آشکارترین سطح آن اکتفا می کنند و در اغلب اوقات متوجه اشتباه خود نیز نمی شوند.
شهید مطهری جمود فکری را مهمترین تهدید برای جامعه و تفکر اسلامی میداند و بارها نسبت به تکرار آن هشدار داده است. از نظر ایشان خوارج و قاتلان امام علی علیهالسلام تنها مصداقی از این خطر بزرگ هستند؛ نگرانی شهید مطهری نه تنها از مصداق بارز آن بلکه از احنمال تکرار آن در میان گروه های اسلامی است زیرا نشانههای حیات و حضور روحیه خوارج همواره وجود داشته و دارد.[1]
برای درک اهمیت این خطر بزرگ باید در نظر داشت که تعقّل و تدیّن دو بال برای پرواز فرد یا جامعه به سوی خوشبختی و کمال است.
همانگونه که حذف دینورزی از زندگی بشر، به بهانه خردمندی، خیانت به او و پرتاب انسان به قعر بدبختیهایی است که نمونه آن را امروزه در غرب شاهد هستیم، نادیده گرفتن خردورزی با شعار دین داری هم آثار نکبتباری درپی خواهد داشت. بالاتر اینکه در مقایسه آثار شوم این دو، بدون تردید تمسک به ظواهر دین منهای تفکر و اندیشه دارای عواقب وحشتناکتری است. در نصوص دینی هم اصالت با عقل و تعقل است و حتی میزان ارزش دینداری افراد با اندازة خردورزی آنان سنجیده میشود. آنان که به اسم دین بدیهیات و دادههای عقلی را انکار میکنند، نه تنها خود به گوهر دین دست نیافتهاند، که با ارائه چهرهای زشت از بزرگترین نعمت الهی مانع گرایش دلهای پاک به آن میشوند و چه خیانتی بالاتر از این؟! اینان با توقف در ظواهرِ احکام از اهداف دین دور شده و بلکه علیه آنها اقدام میکنند و خوارج جلوه بارز چنین مردمانی بودهاند. «ابنابی الحدید میگوید: اگر میخواهید بفهمید که جمود و جهالت چیست، به این نکته توجه کنید که اینها وقتی قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصاً شب نوزدهم رمضان را انتخاب کردند. گفتند: ما میخواهیم خدا را عبادت بکنیم و چون میخواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شب های عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم.»[2]
شهید مطهری «ممیزات خوارج» و نشانههای پیدایش روح خارجیگری را چنین بر میشمارد[3]:
1-خوارج روحیهای مبارز و فداکار داشتند و در راه عقیده و ایده خویش سرسختانه میکوشیدند.
2-مردمی عبادت پیشه و متنسّک بودند. شب ها را به عبادت میگذراندند و بیمیل به دنیا و زخارف آن بودند.
3-مردمی جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و نادانی حقایق را نمیفهمیدند و بد تفسیر میکردند.
4-مردمی تنگ نظر و کوته دید بودند. اسلام و مسلمانی را در چهار دیواری اندیشههای محدود خود محصور کرده و مدعی بودند که همه بد میفهمند و یا اصلاً نمیفهمند و همه جهنمی هستند.
اجتماع این خصوصیات پیامدهای مهمی نیز برای جامعه دارد، خطرناک ترین آنها که در نهجالبلاغه بر آن تاکید شده است، پیدایش فتنه و گمراهی در میان عوام است. خوارج به دلیل تمسک به شعارهای دینی و عمل به ظواهر احکام، دیگران را فریب میدهند و به همین دلیل مبارزه با آنان سختترین جهاد است. امام علی علیهالسلام از روحیه خارجیگری به «هاری» که یک بیماری مسری و خطرناک است یاد میکند و میفرماید به دلیل ظاهر فریبنده خوارج کسی جز من جرأت در آوردن چشم این فتنه را نداشت.[4]
یافتن مصادیق چنین نگاهی در میان گروهک داعش چندان دشوار نیست. اقامه نماز، شعار های دینی(الله اکبر)، روزه گرفتن، اقامه حدود قضایی اسلام، شعار احیای خلافت اسلامی و طرح مسئله بیعت در دنیای مدرن، ظاهر اسلامی(ریش بلند) و بسیاری از قبیل توانسته توده ها را جذب خود کند. شاید برای مخاطب ایرانی درک این موضوع دشوار باشد که چرا باید این مولفه ها برای یه فرد تا این اندازه جذابیت داشته باشد، ولی واقعیت این است که تحولی که انقلاب اسلامی در جهت رشد فکری و معنوی در چارچوب مرزهای ایران اسلامی ایجاد کرد، هنوز به عنوان آرزوی دست نیافتنی در میان اهل سنت در کشورهای عربی تلقی می شود. تا قبل از بیداری اسلامی در کشورهای عربی اجرای مناسک دینی و پایبندی به آموزه های اسلامی به آسانی صورت نمی گرفت. عمده دلیل آن نیز حکام وابسته و مستبدی بودند که به راحتی اجازه چنین فعالیت هایی را نمی دادند. در چنین فضایی عده ای شعاریشان را مطابق با خواسته ها و مطالبات مردم تنظیم کرده و نوید بازگشت به دوران اوج و اقتدار اسلام را می دهند.
داعش برای این که دغدغه خودش را برای تشکیل دولت اسلامی و اجرای حدود دینی به نمایش بگذارد، سریعا بعد از اشغال هر منطقه ای، برقراری حکومت اسلامی را در آن منطقه اعلام می کند و به نام اجرای حدود، شروع به اعدام و شلاق زدن مخالفین خود می کند.
2- درک و فهم انحرافی از دین
مسئله تعلیم و تربیت از آن جهت در اسلام مورد تاکید قرار گرفته است که بتواند از افرادی که گرایشی به سمت اسلام نشان می دهند، یک نمونه تمام عیار بسازد. در واقع یکی از خواسته های اسلام و اهداف انبیا، حرکت دادن مردم به سمت کمال انسانی خود است.
از نگاه شهید مطهری، اگر ما "انسان کامل" اسلام را نشناسیم، قطعا نمی توانیم یک مسلمان تمام و یا کامل باشیم و به تعبیر دیگر، یک انسان، ولو کامل نسبی از نظر اسلام باشی. ایشان انسان کامل را این گونه تعریف می کنند که"همه ارزشهای انسانی" ، "در حد اعلی" و به طور "هماهنگ" در او رشد کرده است، یعنی هر سه شرط را دار باشد.[5]
بزرگترین ضربه های که خوراج را گمراه کرد، تاکید بیش از اندازه بر ظواهر دین، ایمان و روحیه جهاد و مبارزه به جای توجه به منظومه ارزش های اسلامی و لزوم هماهنگی بین آنها بود. به واقع فراموشی سایر ارزش های اسلامی یا بی تفاوت بودن نسبت به آنها، اولین گام این گروه در فهم و برداشت نادرست از متون دینی، بخصوص قرآن بود. از نگاه شهید مطهری غالباً جامعهها از راه گرایش صد درصد به باطل، به گمراهی کشیده نمیشوند، بلکه از افراط در یک حق به فساد کشیده میشوند.
گام بعدی این گروه که زمینه هدایت آنها را دشوار تر می ساخت این بود که خوارج به خود اجازه می دادند بدون رجوع به کارشناس و متخصص دین درباره دینداری و روش اداره جامعه اظهار نظر کنند. آمیزه های از هوای نفس، علایق و بلکه عقده های شخصی خوارج در کنار استناد به متن قرآن و تفسیر به رأی کلام الهی بدون توجه به بسترهای لازم برای تفسیر آنان را به جایی رساند که تجسم عینی قرآن و پرچم دار دین را در محراب عبادت به شهادت رساندد. و متاسفانه هیچگاه نپذیرفتند که هر کسی ویژگی لازم برای استخراج حکم از متن آیات الهی را ندارد.
آنان با استدلال به ظاهر آیه شریفه «... إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ...» می گفتند حکومتی جز حکومت خدا نیست. به همین دلیل حکمیت را باطل و کفر پنداشتند.
«امیرالمؤمنین میگوید نه، در جامعه حکومت لازم است. «کلمة حقٍ یراد بها باطل» این یک سخن حقی است در قرآن هم هست، «ان الحکم الّا لله» حکم و حکومت متعلق به خداست فقط، اما این به معنای این نیست که جامعه یک مدیر نمیخواهد. «نعم، انه لاحکم الّا لله و لکن هؤلاء یقولون لا امرة الّا لله» اینها میخواهند بگویند ادارهی جامعه را هم خدا خودش باید بیاید بکند و هیچکس غیر از خدا حق ندارد مدیر جامعه باشد، یعنی جامعه بلا مدیر بماند. «و انه لا بد للناس من امیرٍ بّرٍ او فاجرٍ» این یک ضرورت اجتماعی است، یک ضرورت طبیعی و انسانی است که جامعه احتیاج دارد به یک اداره کنندهای، به یک مدیری، یا مدیر خوب یا مدیر بد، مسألهی خوب و بد بودن مدیر مسألهی بعدی است، ضرورت زندگی انسان ایجاب میکند که یک مدیری وجود داشته باشد.»[6]
تروریستهای داعش نیز چونان خوارج، با استناد به الفاظ کلام خدا و نفی مفهوم بلند اجتهاد بهمنظور استخراج حکم دینی براساس نیاز زمان و براساس زمینههای سیاسی و اجتماعی، نوعی از خلافت را ترویج میکنند که بیشباهت به جامعه آرمانی خوارج نیست. خلافتی با تکیه بر ترور و زور، برای اجرا کردن سطحیترین لایههای احکام دینی و فراموش ساختن گوهر معنایی اخلاق و معنویت که براساس آن، ریخته شدن خون یک بیگناه، مصائبی کمتر از قتل همه بشریت ندارد.
از دیگر عقاید باطل و نادرست خوارج تکفیر مرتکبین گناهان کبیره بود، تاجایی که نظریه تکفیر را اساسیترین نکتهای دانستهاند که خوارج بر آن اتفاق نظر دارند. آنان تعرض بهجان، ناموس، اطفال و اموال مسلمانان را جایز میدانستند. از نظر ازرارقه، از گروههای افراطی خوارج، باقىماندن در شهر مسلمانان، خوردن ذبیحه آنان، ازدواج با آنها و ارث بردن از آنها جایز نیست. ازارقه اطفال مخالفان را نیز کافر و آنها را در آتش دوزخ مخلد مىدانستند وخود را ملتزم به بازگرداندن امانات مسلمانان و مخالفان نمىدانستند.
هم اکنون داعش نیز همین رویه را در پیش گرفته وبا تکفیر سایر مسلمین و معرفی کشورهای اسلامی به عنوان بلاد کفر و ضروری دانستن هجرت از آنها، حتی کسی را که نماز را ترک کرده است، اگرچه منکر آن نباشد، واجب القتل میشمارند. این گروهک تروریستی پا را از این هم فراتر گذاشته و هم پیمانان سابق خود همچون القاعده و جبهه النصره را به دلیل عدم بیعت با سرکرده خود کافر اعلام کرده است. دردناک تر آنکه بعد از تکفیر دیگران هر نوع تعرض به این افراد را جایز می شمارند.
3- مدیریت سیاسی توسط بیگانگان
در ابتدای این بخش باید این تقسیم بندی مهم را یادآور شد که در بعد سیاسی بین توده و خواص این تفاوت جدی وجود دارد. معمولا توده ها به دنبال سرکوب و نابودی مشرکین و کفار هستند ولی خواص دل در گرو اهداف بیگانگان دارد و غالبا مجری سیاست های آنها می شوند.
«در قضیه ی خوارج عدهای صادقانه و از روی اشتباه، اما یقیناً عدهای از روی غرض میگفتند «لاحکم الّا لله» یعنی ما در جامعه حکومت لازم نداریم. امیرالمؤمنین این کلمهی «لاحکم الّا لله» را برایشان معنا میکند و اشتباه آنها را به آنها نشان میدهد. ولی باور این نکته دشوار است که اشعثبنقیس هم که رئیس خوارج است دچار اشتباه بوده و دست های سیاستمداری چون معاویه و عمروعاص در ایجاد این گرایش به ظاهر الهی و توحیدی نقش نداشتند. به عبارت دیگر، گروه شدن عده ای با تفکر انحرافی در یک جامعه، متشکّل شدنشان و به اصطلاح امروز، گروهک تشکیل دادنشان سیاست لازم داشت. این سیاست از جای دیگری هدایت میشد. نکتهی مهم اینجاست که این آدمهایی که ظواهر کارشان دینی بود، سازماندهی و تشکّل سیاسیشان، با هدایت و رایزنی بزرگان دستگاه قاسطین و بزرگان شام - یعنی عمروعاص و معاویه - انجام میگرفت! اینها با آنها ارتباط داشتند.لذا وقتی فردی همچون اشعث میگوید «لاحکم الّا لله» یعنی حکومت نمیخواهیم. منظور و مقصود واقعی از حکومت نمیخواهیم، این بود که حکومت امام علی علیه السلام را نمیخواهیم.»[7]
در ارتباط با گروه تروریستی همچون داعش، نیز همین نکته صادق است توده جذب شده به این گروه در آرزوی نابودی آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند ولی در لایه پنهان شطرنج سیاسی امروز دنیا خواص آنها در شرایط کنونی سه نیاز اصلی و حیاتی خود را از طریق مستکبرین عالم و همپیمانان منطقه ای آنها برآورده میکنند:
- مدیریت و فرماندهی
- تامین و گردش مالی
- تجهیز تسلیحاتی
اگر مقابله با این گروه تروریستی، یک راهبرد واقعی و عملی در آمریکا محسوب میشد، سه شاهرگ حیاتی مذکور داعش باید هدف قرار میگرفت اما در عالم واقع اکنون فرماندهی و مدیریت داعش، تامین مالی و تجهیز نظامی آن در برخی پایتختها و مرزهای کشورهای همسایه عراق و سوریه صورت میگیرد که متحدان منطقهای آمریکا به حساب میآیند. ترکیه، عربستان سعودی، قطر و برخی دیگر از کشورهای عربی و غربی از جمله این کشورها هستند که در صورت اجرای موافقتنامههای امنیتی خود با آمریکا، به راحتی سه شاهرگ اصلی داعش را قطع خواهند کرد. اما آمریکا که هر گونه سیاست تنبیهی و تحریمی خود را با استفاده از متحدان جهانی و منطقهای خویش سامان میدهد، راهبردی برای مقابله با داعش ندارد و این موضوع، واقعیت پنهان شده ذیل حملات هوایی نامنسجم آمریکا به برخی مواضع داعش در "جبهه شمالی" است. نتیجه اینکه اعمال قدرت، نفوذ و مدیریت در لایههای زیرین و پنهان جهان امروز از جمله بخشهای عملیاتی شده راهبرد نرم ایالات متحده میباشد و تحلیل سیاستهای آن قدرت در منطقه بویژه در موضوع اخیر داعش بدون توجه به این واقعیت ناقص خواهد بود.[8]
واقعیت این است که این گروه حتی اگر ارتباطی سازمانی با سرویسهای امنیتی نداشته باشد، اما رویکرد گفتمانی و ایدئولوژیک آن باعث شده است تا عملاً در راستای اهداف استراتژیک تلآویو و کشورهای حامی آن به ایفای نقش بپردازد. این رویکرد فکری که احتملا از دید ناظران سیاسی این کشورها نیز دور نمانده، موجب شد تا این گروهها در موارد بسیاری از حمایت رسانهای، سیاسی و نظامی نیز بهرهمند شوند. موضعی که این گروه (داعش) به عنوان یک جریان «سلفی جهادی» در قبال حملات اسرائیل به غزه اتخاذ کرد، قابل توجه است. این گروه، رسما هرگونه تقابل با اسرائیل را نفی و برای توجیه این موضع مدعی شد اعلام جهاد علیه اسرائیل در تضاد با آموزه های اسلامی است. از این رو، ورای مسئله ارتباطات سیاسی- امنیتی، بررسی زمینه های گفتمانی و فکری این جریان در قبال این مسئله حائز اهمیت است. واقعیت آن است که امروز، اسرائیلی ها حتی با وجود در دست داشتن موشک های اسکاد از سوی داعش، همانند موشک های حماس و جهاد اسلامی احساس خطر نمی کنند. اسرائیل امروز به خوبی به این باور رسیده است که حتی اگر قرار باشد از سوی این گروه خطری متوجه جایی باشد بیش از هر چیز دامن دشمن دیرینه تلآویو، یعنی ایران را خواهد گرفت. به این ترتیب این طیف از سلفیان جهادی، براحتی برای اسرائیلی ها بازی خواهند کرد. [9]
نتیجه گیری
اعضای گروه داعش و رهبران آن نه سیاست مداران قدرتمند و با تجربه ای هستند و نه دینداران عمیق، بلکه افراد ساده لوح و نادانی هستند که در آینده نزدیک به سرنوشت خوارج دچار می شوند. و دافعه جنایت های انسانی آنها بر جذابیت های دینی شان غلبه خواهد کرد و با گشترش این نفرت در میان توده های مردم به خصوص اهل سنت، عرصه تنگ تر شده و سرانجام به دست حامیانشان از بین می روند. ولی شکست نظامی این گروهک نباید به منزله ی از میان رفتن تحجرگرایی و جمود بر ظواهر احکام و غافل ماندن از اهداف تشریع تلقی شود. و نکته ی مهمتر اینکه هر چند بیگانگان در جاهل ماندن مسلمانان نقش مسقیمی ندارند اما با توجه داشت که گرفتار آمدن در چنین دامی موجب آن میشود با تحول زمان و نیازهای آن، احکام دینی نه تنها از فلسفه تشریع خود دور گردند، که به ضدّ خود تبدیل شده و بهانهای به دست بدخواهان دهد تا اسلام را متهم به ناکار آمدی و عدم پاسخگویی به نیاز بشر کنند؛ گناهی که بخشودنی نیست. و باید هر چه سریع تر به رفع این معضل اقدام کنیم.
[1] کتاب«جاذبه و دافعه علی (ع)»
[2] (مجموعه آثار شهید مطهری، ج21، ص93)
[3] (مجموعه آثار، ج16، صص 316-327)
[4] (نهجالبلاغه، خطبه 92)
[5] کتاب انسان کامل
[6] http://farsi.khamenei.ir/newspart-print?nhid=40&npt=9
[7] http://farsi.khamenei.ir/newspart-print?nhid=40&npt=9
[8] http://basirat.ir/Content/268906/
[9] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930515000396#sthash.0AHelkZ4.dpuf