به گزارش دیدبان به نقل از ایسنا ، این شاعر کودکان و نوجوانان درباره خاطرات دوران مدرسهاش گفت: من روستاییزادهای بودم که روز اول مدرسه را همراه با بزغالهام به مدرسه رفتم و همین مسأله برایم مشکلساز شد.
او افزود: در کلاس اول بزغالهای داشتم که به شدت با او اخت بودم و همه جا همراه من بود. یادم هست که روز اول مدرسه باز او همراه من شد. مدرسه ما در روستای رمشایه از روستاهای رودسر قرار داشت. اول صبح بود و هنوز معلم نیامده بود. یکی از بچهها که بدن تنومندی داشت به طرف گوسفند من آمد و آن را در رودخانه کنار مدرسه انداخت و این شد که گریه من به آسمان رفت. بزرگترها و بچههای کلاس بالاتر گوسفند را از آب نجات دادند و بدین ترتیب من اولین روز مدرسه را همراه با بزغالهام به خانه برگشتم. اما این تجربهای شد برای اینکه از آن روز به بعد در وقت درس خواندن او را به درختی ببندم.