دیدبان
کامران دانشجو:

تحلیل‌های مشایی برای احمدی‌نژاد حکم سم را داشت

تحلیل‌های مشایی برای احمدی‌نژاد حکم سم را داشت

دیدبان: هفته‌نامه "پنجره" در شماره اخیر خود گفت‌وگویی تفصیلی با کامران دانشجو رئیس ستاد انتخابات کشور در سال 88 و وزیر علوم، تحقیقات و فناوری دولت دهم درباره ی مسائل گوناگونی چون زندگی شخصی دانشجو، ماجرای انتخابات 88،کلیپ منتشر شده منسوب به او و بورسیه ها انجام داده است که متن کامل این گفت و گو در ادامه می‌آید.

برای آشنایی بیشتر لطفا مختصری از زندگینامه خودتان برای ما بفرمایید.

من، کامران دانشجو، متولد تیرماه سال 1336، در روستای امیرآباد از توابع شهرستان دامغان. تا شش ماه بعد از تولدم در روستا بودیم. بعد از آن به تهران آمدیم تا ادامه تحصیل بدهیم. در محله دامپزشکی و سپس هاشمی تهران ساکن شدیم، تا سال پنجم دبستان که پدرم لیسانس حقوق گرفت و در دادگستری مشغول به‎کار شد و به فسا در استان فارس رفتیم. چند سال بعد به ابهر رفتیم. با توجه به علاقه من به رشته ریاضی و اینکه آنجا رشته ریاضی نبود، من و برادرم فرهاد به تهران آمدیم و یک اتاق اجاره کردیم، تا دیپلمم را گرفتم. از طریق پسرخاله هایم، عباس و کیومرث، در جریان مبارزات انقلابی وارد شدم. از شرکت در جلسات گرفته تا حضور در سخنرانی‎‎های شهید مطهری و برخی درگیری‎‎های دانشگاه. خلاصه وارد مبارزات انقلابی شدم و توسط ساواک بازداشت شدم. بعد از اینکه دیپلمم را گرفتم، در مهندسی کشتی‎سازی قبول شدم. آن را ر‎ها کردم و برای تحصیلات به انگلیس رفتم. بعد از 29 روز برگشتم. نمی‎توانستم تحمل کنم. بعد از سهـ چهار ماه مجددا به اصرار خانواده به انگلستان برگشتم.

 وضع اقتصادی خانوادهتان خوب بود؟

نه، اصلا پدر من وضعی نداشت که ما را حمایت مالی کند.

 پس چطور چنین تصمیمی گرفتید؟

دایی‎‎های من آمریکا بودند و من از آن طریق به فضای کار در خارج آشنا بودم. چند وقتی هم که به انگلیس رفتم، در رستوران و پمپبنزین کار می‎کردم. دوباره بعد از چهار ماه به ایران برگشتم. اما چهار یا پنج ماه بعد با تصمیم قاطع به انگلستان برگشتم که این دقیقا قبل از انقلاب بود. تابستان 1357 بود. کلاس زبان، کار و دانشگاه را شروع کردم. لیسانسم را در سال 1361 یا 62 از دانشگاه لندن کالج کوئینمری در رشته هوافضا گرفتم. به‎دلیل معدل بالا از طرف دانشگاه بدون کنکور و بدون ارشد وارد دوره دکترا شدم. اما به جهت تطبیق در ایران و نپسندیدن رشته‌ام، دکترا را ر‎ها کردم و وارد دوره کارشناسی ارشد شدم.

 به ایران نمی‎آمدید؟

چرا. من هر دو تعطیلی سالیانه را به ایران می‎آمدم. هر دفعه که به ایران می‎آمدم، یا به‎عنوان مبلّغ، یا جهادگر یا بسیجی به جبهه می‎رفتیم که با توجه به ‎عبارت دانشجوی خارج از کشور خیلی تاثیر داشت.
سال 63 ازدواج کردم و سال 64 فوق لیسانسم را از همان دانشگاه گرفتم. همسرم بعد از شش ماه به انگلستان آمد.

 همسرتان از خانواده خاص یا مطرحی هستند؟

نه!.... همان سال 64 پذیرش دکترا را از همان دانشگاه گرفتم. با استاد راهنمایم کتاب هم نوشتیم. سال 1368 دو هفته به دفاعم مانده بود که در محل نامه‎‎های منزلم در انگلستان، نامه‎ای از طرف وزارت کشور انگلستان دریافت کردم که 9 روز مهلت داده بود از انگلستان خارج شوم و تا فتوای حضرت امام (ره) درباره سلمان رشدی برقرار است، نمی‎توانم به آنجا بازگردم. من همه مراحل دفاع از پایاننامه را سپری کرده بودم. حتی تاریخ دفاع هم معلوم شده بود. علت اخراجم «طرفداری از آیت‎الله خمینی و رفت و آمد با انجمن‎‎های اسلامی و خطرناک بودن برای امنیت انگلیس» بود. حق اعتراض هم نداشتم. تلاش کردیم تا دفاع را زودتر انجام دهم که امکانپذیر نشد. البته دانشگاه به من مدرکی داد که همه مراحل را طی کرده‎ام و به علت اخراج، امکان دفاع ندارم. با چند نفر دیگر که تحصیلمان به مشکل خورده بود، به ایران برگشتیم و با توجه به مدارک موجود و با همکاری دکتر فرهادی، وزیر وقت، دانشگاه امیرکبیر برای بررسی وضعیت من مشخص شد و بنا شد در ایران دفاع انجام دهم. سه ماه طول کشید و با تشکیل هیئت ممتحنه در دانشگاه امیرکبیر دفاع انجام شد. سپس در صنایع موشکی مشغول به‎کار شدم. حدود دو سال آنجا بودم. از آنجا به موسسه تحقیقاتیـ آموزشی صنایع دفاعی رفتم. سپس به مجتمع فجر برای طراحی هواپیما رفتم و اولین هواپیمای تمام کامپوزیت را که پرواز کرد، ساختیم. به‎صورت حق التدریسی با دانشگاه کار می‎کردیم. سپس قائم مقام معاونت دانشجویی شدم. در همان زمان از حق التدریسی پیمانی شدم و سپس به صورت آزمایشی رسمی شدم تا سال  84ـ 85 که استاد شدم.

 

 


 با آقای احمدی‎نژاد کی و کجا آشنا شدید؟

از سال  68ـ 69 و از دانشگاه علم و صنعت.

 فعالیت سیاسی هم داشتید؟

در شورای هماهنگی نیرو‎های انقلاب بودم. تا سال 1384 مسئولیت استان‎ها را بر عهده داشتم.

 آقای احمدی‎نژاد که گزینه شورای هماهنگی نبود!

بله، نبود. آقای لاریجانی انتخاب شد اما من با توجه به تعهد و قولی که داده بودم که با نتیجه همراه شوم، با وجود اینکه رفاقت خیلی زیادی با آقای احمدی‎نژاد داشتم، با آقای لاریجانی همراه شدیم.

 پس رفاقت داشتید؟

بله، داشتم، آن زمان داشتم...

 دلگیر نشد از شما؟

چرا شد. البته باید از خودش بپرسید. برخلاف پیش‎بینی‎ها ایشان انتخاب شد. رفتم تبریک گفتم و با خانواده رفتیم عمره. بعد آقای دکتر سلیمانی زنگ زد و گفت زود بیا ایران که قرار است کاری بهت بدهند. گفتم هر اتفاقی بخواهد بیفتد می‎افتد. چه باشم چه نباشم. وقتی برگشتم، یک راست مرا از فرودگاه به پاستور بردند. در ساختمان سفید وارد شدم، آقای ثمره هاشمی، زریبافان و احمدی‎نژاد بودند.

 مشایی کجا بود؟

آن موقع‎ها مشایی وجود نداشت، اگر هم داشت من خبر نداشتم. آقای زریبافان دستم را گرفت و گفت هرچی بهت گفت قبول کن. من خیلی استخاره‎ای نیستم. اما در مکه وقتی فهمیدم که خبرهایی هست، نماز خواندم و به خودم قول دادم و گفتم هر پیشنهادی بدهد، استخاره می‎کنم. ایشان یک کاری را پیشنهاد کرد.

 چه مسئولیتی؟

ترجیح می‎دهم نگویم ولی آقای زریبافان بودند و شاهدند.

 وزارتخانه بود؟

نه، وزارتخانه‎ها تمام شده بود. من استخاره کردم بد آمد. از آقای لواسانی استخاره گرفتم که گفتند می‎خواهند پوست خربزه زیر پایت بیندازند و قبول نکردم. بعد پست دیگری را پیشنهاد کردند، استخاره کردم بد آمد. تا استانداری تهران، که استخاره کردم و خوب آمد. تا سه سال استاندار تهران بودم، علی‎رغم میل باطنی ام که آقای احمدی‎نژاد می‎دانند. برای معاونت سیاسی و قائم مقام وزیر کشور 5 ـ 6 بار پیشنهاد دادند و سه ماه بود حکم را زده بودند. سال 88 رئیس ستاد انتخابات کشور بودم و بعد از انتخابات هم چند تا پیشنهاد فرستادند که چند تا را گفتم بلد نیستم ولی برای وزارت علوم و کشور برنامه دادم که وزارت علوم قطعی شد و 186 رأی آوردم و با حساسیت هایی که آن روز‎ها وجود داشت، رأی قابل توجهی بود و تا آن زمان بالاترین رأی هم بود. تا دو روز مانده به انتخابات اصلا گزینه ایشان من نبودم. مرا به ساختمان سفید فراخواندند و صحبت کردیم و پیشنهاد وزارت را به من دادند، با اینکه با فرد دیگری صحبت شده و تمام شده بود.

احمدی‌نژاد دیگر کاندیدا نمی‌شود/ اگر ریگی به کفش نیست،بورسیه‌ها در دو دولت قبلی هم بررسی شود/ تحلیل‌های مشایی برای احمدی‌نژاد حکم سم را داشت


 آقای دکتر، حواشی زیادی درباره حضرتعالی وجود دارد. از انتصاب‎‎های شما به مشاغل گوناگون گرفته تا مورد وقیحی مثل آسانسور که قبل از مصاحبه عرض کردم و فرمودید حتما بپرس. دلیل این‎ها را چه می‎دانید؟

من به این سوال به‎صورت کلی پاسخ می‎دهم و آن هم اینکه استکبار یک خط کلی را دنبال می‎کند. با هر فردی در مسیرش نباشد این‎گونه رفتار می‎کند. تطمیع و تهدید (همان چماق و هویج)، ترور شخصیتی و در نهایت حذف فیزیکی. مثلا همین موضوع آسانسور که شما گفتید، خیلی واضح است. نیروی انتظامی کار تخصصی انجام داد و سردار رادان آن را برای من فرستاد که این گزارش را شما داشته باشید. کاملا واضح است که چنین چیزی نیست. حالا از بحث تخصصی بگذریم. یکی مثل من که کاملا وضع امنیتی‎ام مشخص است، هیچ جا تنها نیستم. حالا اصلا دانشجو را ول کنید، این وزیر مملکت است که در آسانسور است؟

برسیم به سال 88 و وقایع آن سال‎ها. در ستاد انتخابات کشور، واقعا کاره‎ای بودید؟

همه کاره بودم. چرا کاره‎ای نبودم؟ مسئولیت داشتم.

 این بحث که آقای محصولی نتایج را در اتاق می‎بردند و جمع می‎زدند و اعلام می‎کردند...

نخیر، آقای محصولی خیلی ورودی نداشت. آقای آخوندی در حضور حضرت آقا گفتند که من معاون سیاسی وزیر کشور بوده ام، انتخابات برگزار کرده‎ام. مکانیسیم انتخابات به‎گونه‎ای است که امکان تقلب در این حجم وجود ندارد. آقای الویری هم اصلا به بحث انتخابات نپرداخت. بیشتر حول محور قبل از انتخابات بود که آقای احمدی‎نژاد گفته و وعده داده این‎ها را به مردم می‎دهم و... وقتی آقای آخوندی گفت که نمی‎شود در این حجم تقلب کرد، من سمت راست آقا نشسته بودم. آقا فرموده بودند که رئیس جلسه خودم هستم. جسارت کردم و گفتم خب چرا این‎ها را بیرون نمی‎گویید؟ حضرت آقا سمت من برگشتند و گفتند شما پاسخ ندهید. من سکوت کردم، تا نوبت به من برسد. مکانیسم انتخابات اصلا اجازه تقلب نمی‎دهد. شاید در انتخابات شهرستان که 50 تا رأی تاثیر دارد، بتوان ادعای تقلب کرد. اما در چنین فضایی، با آن مشارکت و آن رأی رئیس‎جمهور، این بحث‎ها شدنی نیست. ما هنوز داشتیم در برخی حوزه‎ها نظیر حسینیه ارشاد رأی می‎گرفتیم. ساعت حدود 23 بود که آقای موسوی مصاحبه کرد و گفت من برنده‎ام. خیلی تعجب کردیم. گفتیم که این از کجا می‎گوید؟ تا آن موقع رای‎گیری صندوق‎‎های کوچک تمام شده بود و شمارش هم با سرعت انجام شده بود، حدود سه میلیون رأی آمده بود. گفتم فورا تجمیع کنید، ببینیم چگونه است. دیدیم 73 درصد متعلق به آقای احمدی‎نژاد است و 27 درصد متعلق به بقیه افراد. بلافاصله به آقای ضرغامی زنگ زدم که می‎خواهم به تلویزیون بیایم. ایشان گفتند نمی‎شود، ما معمولا از شش صبح شروع می‎کنیم. گفتم معلوم است که دارند فضاسازی می‎کنند. ایشان گفتند نه، نمی‎شود. من ابتکار به خرج دادم و خودم کنفرانس خبری گذاشتم و آرایی را که تا آن موقع آمده بود اعلام کردم.


 ابتکار خودتان بود؟

بله.

 منظورم این است که محصولی یا احمدی‎نژاد در جریان نبودند؟

نه، هیچ‎کدام. من تصمیم می‎گرفتم و انجام می‎دادم. ساعت یک ربع به دو از صداوسیما گفتند که شما می‎توانید بیایید. من از ساعت دو یک ساعت به یک ساعت نتایج را اعلام می‎کردم. وقتی باز دیدم دارند فضاسازی می‎کنند، باز هم ابتکاری انجام دادم. گفتم چرا به شیوه قدیم رفتار کنیم؟ من رأی همه صندوق‎ها را بر روی سایت بردم و گفتم که رأی تکتک صندوق‎ها را ببینید. به هر کدام اعتراض دارید بگویید تا همان را بازشماری کنیم. هیچ فردی چنین حرفی نزد.

 شما سال 84 به چه‎کسی رأی دادید؟

دور اول به آقای لاریجانی، دور دوم به آقای احمدی‎نژاد رأی دادم. من نفاق بلد نبودم، مثل افرادی که در ستاد کروبی بودند و به موسوی رأی دادند!

 سال 88؟

احمدی‎نژاد.

 امروز جزو بدیهیات فضای سیاسی ما تغییر آقای احمدی‎نژاد مابین سال‎‎های 84، 88 و 92 است. قبول دارید یا مثل برخی معتقدید که از ابتدا همین احمدی‎نژاد بوده و تغییر هم نکرده است؟ شما جزو نزدیکان ایشان بودید. اصلا قبول دارید که جزو نزدیکان ایشان بودید؟

بله، بودم.

 این تغییر را قبول دارید یا ندارید؟ ریشه آن را کجا می‎دانید؟

اجازه بدهید صادقانه بگویم. هرجا را خواستید حذف کنید. آقای احمدی‎نژاد سال 84 بازی بزرگان را به هم زد. یکسری جراحاتی ایجاد کرد. مرهم نشد، چرکی شد. سال 88 چرک‎ها بیرون ریخت. احمدی‎نژاد را نمی‎پذیرفتند. می‎گفتند که ایشان رئیس‎جمهور یکساله است. این زخم مرهم نشد که نشد و هنوز هم نشده است. اگر احمدی‎نژاد با همان شیب تا آخر می‎آمد، در تاریخ ایران تبدیل به یک امیرکبیر می‎شد. این برای خیلی‎ها سنگین بود. لذا همه دست به دست هم دادند که او را تخریب کنند. خودش هم به این موضوع کمک کرد. سه ـ چهار نفر هم در اطرافش شدند لبه دیگر قیچی تا احمدی‎نژاد تخریب شود. از آن موقعی که آقای احمدی‎نژاد خانه نشین شد ـ که خودش می‎گوید خانه نشینی نبوده و من می‎گویم بوده است ـ از آن روز در فضای دیگری افتاد. اصلا بحث خوب و بد هم که نباشد، وقتی یک نفر حساسیت برانگیز است، کنارش بگذار! نمی‎شود تمام کشور را به پای یک نفر گذاشت. احمدی‎نژاد رسید به ‎جایی که دیگر نمی‎توانست الگو باشد حتی در خاستگاهش که بچه حزباللهی‎ها بودند. عدهای خواستند خاستگاه احمدی‎نژاد را عوض کنند.

احمدی‌نژاد دیگر کاندیدا نمی‌شود/ اگر ریگی به کفش نیست،بورسیه‌ها در دو دولت قبلی هم بررسی شود/ تحلیل‌های مشایی برای احمدی‌نژاد حکم سم را داشت


 چرا شما‎ها کمکش نکردید؟

بستند. بستند. حلقه دور ایشان اصلا ما را راه نمی‎دادند. باور می‎کنید در دو سال آخر، شاید من ایشان را نیم ساعت به‎صورت تکی ندیدم. می‎رفتم، یکی می‎آمد. ناهار می‎خوردیم یکی می‎آمد. یکی آمد که اطرافیان خودش را هم مستقر کرد. مایی که یک موقع با هم دو نفری برای ناهار نان و پنیر و گوجه می‎خوردیم، اولا دیگر ناهارمان تغییر کرده بود، بعد هم شش ـ هفت نفر می‎آمدند که اصلا نمی‎شد پیش آن‎ها حرف زد. من در خود دولت موضع‎گیری می‎کردم. وقتی آقای احمدی‎نژاد گفت که من مشایی هستم و مشایی من، دستم را بلند کردم گفتم: «من اصلا این حرف‎ها را قبول ندارم. آقای مشایی احمدی‎نژاد نیست. نمی‎دانم چیست ولی احمدی‎نژاد نیست».

 چه سالی؟

بعد از خانه نشینی، در تلویزیون اعلام می‎شد که مشایی، کاندیدای دولت است. در جلسه من دستم را بلند کردم و گفتم: آقای ضرغامی، شما روی چه حسابی می‎گویید کاندیدای دولت؟ مشایی کاندیدای آقای احمدی‎نژاد است. اگر قبول ندارید بپرسید افرادی که در جلسه هستند، کدامشان به ایشان قائل است. این‎ها ضبط شده و هست. در مبحث عفاف و حجاب هم همین‎طور. نامه‎ای برای من فرستادند درحالی‎که من بغداد بودم. بعد نامه را روی سایت قرار دادند. معلوم بود چه کسانی آن نامه را روی سایت گذاشتند؛ همان هایی که در روزنامه ایران ـ که روزنامه دولت بود ـ من، حاجی بابایی و حسینی را می‎زدند.

 خیلی عجیب است که با توجه به این موضعگیری‎ها شما را عوض نکردند.

اتفاقا بقیه اعضای دولت هم، همین را می‎گفتند و تعجب می‎کردند. به‎نظرم به‎خاطر رفاقتمان بود که من را تحمل می‎کرد.

 درباره کابینه توضیح دهید.

جملات حضرت آقا درباره کابینه را در نظر بگیرید. من قائلم به اینکه این کابینه حزب اللهی‎ترین و ولایتی‎ترین کابینه بود. منظورم از دولت، وزیران است. حاجی بابایی، مصلحی، نامجو، طریقت، عباسی، بختیاری، وحیدی و... این‎ها را در نظر بگیرید. دو سه نفر لطمه می‎زدند، بقیه هم دامن می‎زدند. حرفهایی که الان زده می‎شود، اگر این حرف‎ها را احمدی‎نژاد می‎زد...

 البته احمدی‎نژاد کم از این حرف‎ها نمی‎زد.

بله، ولی شدیدا دامن زده می‎شد.

 دکتر دانشجو سال 96 به چه ‎کسی رأی می‎دهد؟

یعنی انتخابات بعد؟

 بله، به آقای احمدی‎نژاد رأی می‎دهید؟

کاندیدا نمی‎شود.

 اگر بشود رأی می‎دهید؟

کاندیدا نمی‎شود.

 حالا کاندیدا بشود، رد صلاحیت می‎شود؟

شورای نگهبان باید تشخیص بدهد.

 اگر کاندیدا بشود دکتر دانشجو به ایشان رأی می‎دهد؟

دو سال آخر، احمدی‎نژاد عوض شد. نوع نگاه فرهنگی‎اش عوض شد. نظریه‎پردازی می‎کرد، که توقع از رئیس‎جمهور این نیست. اگر بخواهد با همان آدم‎ها باشد، جایگاهی در نظام جمهوری اسلامی ندارد. احمدی‎نژاد را از امیرکبیر اجرایی در کشور به احمدی‎نژادی تبدیل کردند که برای هیچکس نمی‎توانست الگو باشد.

 اگر بر فرض احمدی‎نژاد رئیس‎جمهور بشود، کامران دانشجو وزیرش می‎شود؟

اگر در مسیر آقا باشد...

 نه! مشایی کنارش است.

نه!

  نه؟

نه!

 چیزی به نام جریان انحرافی را واقعی می‎دانید یا ساخته و پرداخته رقبا؟

برای جریان بودن، چند شاخصه لازم است که این‎ها را نداشت. عقبه‎ای لازم است و قشری که دنباله‎اش باشد. مثلا اگر آقای زید را پرچمدار بدانیم، چه قشری حامی ایشان است؟ کسی حامی نبود. چهار نفر دور و بر خودش به به و چهچه می‎گفتند. چهار نفری که به‎نظرم برای رسیدن به چیزهائی به به و چهچه می‎کردند. برای چه باید کوروش را تبدیل به مسئله کنیم؟

 فقط کوروش نیست البته، اسرائیل هم هست.

یکی یکی عرض می‎کنم. ما می‎گوییم عاشورا، امام حسین، علی (علیهما السلام) و یکدفعه فردی می‎آید و می‎گوید کوروش و کتیبه و اینها. لابد یک چیزی اش می‎شود دیگر. چه می‎شود، من نمی‎دانم. یا یکباره مکتب ایرانی. ما ایران را به‎عنوان جغرافیا دوست داریم. ولی مکتب باید اصالت و ریشه داشته باشد. یا مثلا ما با مردم اسرائیل دوستی نداریم. خانه‎‎های فلسطینی‎ها را چه‎کسی اشغال کرده است؟ ما همه آدم‎ها را دوست داریم ولی با همه انسان‎ها دوست نیستیم.

احمدی‌نژاد دیگر کاندیدا نمی‌شود/ اگر ریگی به کفش نیست،بورسیه‌ها در دو دولت قبلی هم بررسی شود/ تحلیل‌های مشایی برای احمدی‌نژاد حکم سم را داشت


 حرف‎‎های عوامانه‎ای که درباره این جریان می‎زنند، مثل بشقاب اضافی، سجاده خالی و زیارت خاص و این‎ها را دیدید؟

من هیچ‎کدام از این‎ها را ندیدم، چون ندیدم هم باور ندارم. حالا این به کنار. من هیچگونه خلاف شرعی از مشایی ندیدم. البته خیلی دمخور نبودم.

 پس چرا به این زاویه رسیدید؟

من تحلیل‎‎های ایشان را قبول نداشتم. مکتب ایرانی را که مطرح می‎کرد قبول نداشتم. سه ـ چهار تا تحلیل در دولت مطرح کرد که قبول نداشتم و همان زمان هم گفتم که قبول ندارم.

 در مورد وقایع سوریه و این‎ها چطور؟

من آن تحلیل‎ها را هم قبول نداشتم.

 حول محور آخرالزمان بودن؟

من نمی‎دانم. من مهندسم. خیلی با این چیز‎ها کاری ندارم. اتفاقا این‎ها هم گاهی یک حرفهایی می‎زدند که می‎گفتم من مهندسم، با من دو دو تا چهارتایی حرف بزنید. تحلیلهایشان درباره آمریکا را هم قبول نداشتم. برخی مواقع حرف هایی می‎زدند که من قبول نداشتم. می‎گفتم از کجا چنین چیزی را می‎گویید؟ می‎گفتند خبر است. می‎گفتم خبر از کجاست؟ می‎ماندند. موضعگیری‎ها و تحلیلهایشان را قبول نداشتیم و معتقد بودیم که این‎ها برای آقای احمدی‎نژاد مفید نیستند و برای ایشان حکم سم را داشتند. سمی شدن یک میوه خیلی خیلی شیرین.

 احساس می‎کنم قدری مکدر شدید. اجازه بدهید فضا را عوض کنیم. سارا خانم دانشجو چطور بورسیه شدند؟

یکدفعه از کجا به کجا! سارا اصلا بورسیه نبود! معدل فوق لیسانش 18/60 بود و معدل لیسانسش هم بالای 17 بود. از آیین‌نامه استعداد‎های درخشان استفاده کرد. در دوره دکترا هم همان استاد راهنما را داشت که در دوره ارشد داشت. دو سال هم خواند و اصلا بورسیه نبود. بعد به پیشنهاد استاد راهنما با توجه به سطح علمی‎اش، برای بورس اقدام کرد. اصلا درخواستش را بررسی نکردند و گفتند چون ما چهار نفر می‎خواهیم و پنج داوطلب داریم. برای گزینش افراد کفایت نمی‎کند. یک سال می‎گذرد و مجددا درخواست می‎دهد، 30 نفر داوطلب شده بودند که در گروه بررسی می‎شود که با ایشان موافقت می‎کنند. مرداد سال 92 درخواست او را به وزارت علوم می‎فرستند و هیئت جذب تایید می‎کنند. بیستم مردادماه 92 حکمش صادر می‎شود. زهرا هم معدلش 19 است و اصلا بورسیه نیست.

 از وزارت علوم بفرمایید. به‎ویژه از آقای خواجه سروی و نحوه آشنایی با ایشان و مسائلی که در حاشیه، درباره ایشان مطرح است.

من در شش ماه اول هیچ تغییری ندادم. در سطح روسای دانشگاه و پژوهشگاه حدود 25 نفر را تغییر دادم. دنبال کار علمی بودیم که به موقع جواب می‎دهم. معاون فرهنگی‎ام را از فرانسه می‎شناختم، وقتی من رفتم به وزارتخانه، ایشان گفت نمی‎خواهم بمانم. گفتم چه فردی را پیشنهاد می‎دهید؟ ایشان آقای خواجه سروی را پیشنهاد داد. با ایشان و دو ـ سه نفر دیگر صحبت کردم که به ایشان رسیدیم. البته اینکه ایشان از دانشگاه امام صادق (علیهالسلام) بودند، باعث شد تا حاشیه سازان در بین پذیرفته شدگان، به‎سراغ امام صادقی‎ها بروند تا حاشیه‎سازی کنند.

 موافقید درباره قضایای بورسیه‎ها حرف بزنیم؟ اصلا مبحثی به نام قضایای بورسیه‎ها را قبول دارید؟

فضاسازی بورسیه‌ها! بحث بوده یا نبوده یک بحث است، بحث فضاسازی و چرایی آن، موضوعی دیگر. بالاخره املای نوشته ممکن است غلط داشته باشد. اگر بنا به بررسی و قضاوت است، یک هیئت ناظری تشکیل شود و تمام دوره‎ها را بررسی کند. مشخص شود که چه افرادی چگونه بورس گرفته‎اند تا روسیاهی به زغال بماند. دقت کنید که قانون می‎گوید شرایط و تعداد را وزیر علوم تعیین می‎کند. من جزو شرایطی که تعیین کرده بودم، معدل 14 و 16 نبود. البته ما شخم نزدیم که افراد گذشته را بررسی کنیم. هر فردی باید کارنامه خودش را ارائه بدهد نه اینکه کارنامه بقیه را خط خطی کند. ما گفتیم این عدالت آموزشی نیست. گفتیم 14 را ضربدر 3 کنید، 16 را ضربدر 2 کنید. جمعا می‎شود 74. هرکس که از این فرمول 74 را به دست آورد و در شرایط خاص 70، حالا با این ملاک بسنجند، اگر تخلفی شده است اعلام کنند. بعد از این تازه نوبت به مصاحبه می‎رسید. یعنی ممکن بود فردی با معدل 13/5 در لیسانس، بتواند با معدل 17 در ارشد، به حد نصاب برسد.

این به عدالت نزدیک‎تر است. قانون ایثارگران، استعداد‎های درخشان، جبهه، سربازی، قهرمانان ورزشی و... را هم ملاک قرار می‎دادیم. با این ملاک، خطا بسیار بسیار اندک است. نمی‎شود خطا را به صفر رساند، اما مدعی هستیم اگر خطایی هم باشد، یک دهم دوره‎‎های قبل است. بگذارید نتیجه بررسی‎‎های مجلس بیاید، بعد اعلام نظر بکنید. اگر ریگی به کفش ندارید، دوره دو رئیس‎جمهور قبل را هم بررسی کنید و اسامی را عمومی اعلام کنید. البته من قائل به این نیستم که اگر خلافی در آن دوران بوده به ما هم مجوز می‎دهد که خلاف کنیم. این نکته مهمی است. اگر  بنا بر این بود که یک مقررات خشک اعمال شود، چه نیازی به ‎وجود شورا بود؟ این کار که توسط یک کارشناس هم قابل اعمال است. این را هم اضافه کنم که آزمون کتبی را هم در دوره قبل حذف کرده بودند و ما همان روند را ادامه دادیم.

 بحث تبدیل به داخل بورسیه‎ها را هم توضیح دهید.

موضوع انتقال ارز بحث خیلی جدی بود. مقایسه هزینه‎ها هم به همین شکل. نزدیک به 500 میلیون تومان تا 800 میلیون تومان هزینه برخی دانشگاه‎‎های خارج از کشور بود. ما در داخل کشور با یک دهم این هزینه دانشجو را به دانشگاه معرفی می‎کردیم، در کنار اینکه ظرفیت دانشگاه‎ها هم آزاد شد. در دوره من اعلام عمومی کردیم که هر فردی در خارج تحصیل می‎کند، ما این را تبدیل به داخل می‎کنیم.

 درباره بازنشستگی‎ها هم مسائلی مطرح شده است.

آیین‌نامه بازنشستگی را منبسط کردیم. یعنی اینکه برای استادتمام‎ها و دانشیاران 65 سال سن بود، ما به 73 و 78 سال تبدیل کردیم. برای استادیار‎ها سنوات خدمت را سه سال اضافه کردیم. ببینید، ما که آیین‌نامه رکود علمی را ننوشتیم. رکود علمی زمان خود آقایان نوشته شده بود. رکود علمی یعنی چه؟ یعنی اگر فرد، سه سال حداقل امتیاز پژوهشی را نیاورد. به او تذکر می‎دهند. سال بعد اگر باز هم تغییری ایجاد نشد، می‎توانند فرد را اخراج کنند. برخی از این افراد 30 سال، 35 سال در مرتبه استادیاری مانده بودند. یک نفر در شورای انقلاب فرهنگی خیلی سر و صدا می‎کرد، به او گفتم که یک نفر را بیاور که خلاف قانون بوده باشد. تا آخر دوره حتی یک نفر را نیاورد. من لیست را آوردم و در شورای انقلاب فرهنگی خواندم. از 10 نفر، پنج نفرشان مدرک لیسانس داشتند. سه نفرشان، 38، 40 و 42 سال سنوات خدمت داشت. دو مورد مدرک فوق لیسانس داشتند. یکی 34 سال در دانشگاه بود و مرتبه علمی‎اش استادیار بود. در چهار، پنج سال حداقل تولید را علمی نداشتند.

 درباره وزارت علوم نکته‎ای دارید اضافه کنید؟

ما در طول آن چهار سال آرامش دانشگاه را توأم با فعالیت علمی حفظ کردیم که زمینه هایش در زمان دکتر زاهدی فراهم شده بود. محصول سیاسی دوره قبل، 18 تیر 1378 بود. فعال سیاسی را فحاش سیاسی در نظر می‎گرفتند. محصول علمیشان، 9000 سند علمی در هشت سال بود. محصول ما در چهار سال 140 هزار مقاله شد. این‎ها را با هم مقایسه کنید. 2400 میلیارد قرارداد بین دانشگاه و صنعت منعقد شد. محصول سیاسی ما هم 3000 نشست انتخاباتی در دوره یازدهم ریاست‎جمهوری بود که خون از بینی هیچ فردی نیامد. عکسی پاره نشد.

 درباره این افراد جمله‎ای شرح دهید.

 فرهاد دانشجو : فرهاد، واقعا از خود گذشته است. برای اسلام، انقلاب و ولایت همهگونه فداکاری می‎کند.

 خسرو دانشجو: برادر کوچیکه، ما همیشه یک خرده بهش زور گفتیم!

 سیدصدرالدین شریعتی: جدی، دینمدار و ولایتمدار. از خدا می‎ترسد و از شایعات نمی‎ترسد.

 دکتر ظریف: دیپلمات خندان.

 دکتر جلیلی: بچه حزب اللهی، مسئول حزب اللهی.

 اسفندیار رحیم مشایی: کاش کنار احمدی‎نژاد نبود.

 دکتر احمدی‎نژاد: فردی که می‎توانست امیرکبیر دوم ایران باشد و اطرافیانش نگذاشتند

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن