دیدبان

عهدنامه ۲۹ شهید سمنانی +سند

عهدنامه ۲۹ شهید سمنانی +سند

دیدبان: هشت سال دفاع مقدس در جبهه‌های نبرد به پایان رسید؛ همه مجبور بودند به شهرهای‌شان بازگردند. برخی رزمندگان به قدری با حال و هوای پاک جبهه مأنوس شده بودند که تحمل فضای شهر را نداشتند و آنجا ماندند تا رشادت‌ها را روایت کنند.

برخی دیگر یادگاری‌هایی را از آن لحظات آسمانی و روحانی با خود به شهرها آوردند و آن یادگاری‌ها مونس دلتنگی‌هایشان ‌شد؛ هر وقت دلشان از روزگار می‌گیرد به یاد آن روزهایی که فقط صداقت بر دل‌ها حکومت می‌کرد، گریه می‌کنند و صدای هق‌هق گریه‌های‌شان دل زمین را می‌شکند.

 

عهدنامه ۲۹ شهید سمنانی+سند


عکس‌های دسته ‌جمعی، لباس‌های خاکی، پوکه‌های خالی، زخم‌های عمیق، دل‌های شکسته، نامه‌های عارفانه، زنجیر زنگ‌زده و پلاکی رنگ‌پریده، وصیت‌نامه‌ها و ده‌ها یادبود دیگر همه و همه تکه‌هایی از آینه بزرگ دفاع مقدس است که بر روی طاقچه‌ حافظه‌ این ملت خودنمایی می‌کند.

یکی از رزمندگان دفاع مقدس که از 13 سالگی در جبهه‌ها حضور یافته است، یادگاری از آن روزها دارد که 26 سال از آن مانند چشم‌هایش مراقبت کرده است و حتی اجازه نداده گردی روی آن بنشیند. این یادگاری عهدنامه‌ای است که 44 رزمنده آن را امضا کرده‌ند و از میان آن جمع 29 پرستو بال پرواز گشودند. روی این پارچه 44 امضا و یک دنیا عشق به یادگار مانده است که مونس تنهایی‌ها و دلتنگی‌های «اسماعیل زمانی» همان رزمنده 13 ساله دوران دفاع مقدس است.

اسماعیل زمانی این‌گونه از «باغ پارچه‌ای» برای ما روایت می‌کند: کلاس پنجم ابتدایی معلمی به نام خانم «اسدی» داشتیم که با چادر به مدرسه آمده و در کلاس ما دانش‌آموزان دختر و پسری که به صورت مختلط در سر کلاس حضور داشتند، تدریس می‌کرد؛ او به ما آموخته بود اگر در کنار هم هستید، سعی کنید از یکدیگر مطالبی یاد بگیرید. با توجه به آن نصیحت معلم، تصمیم گرفتم هر سال در مدرسه و شرایطی که حضور پیدا می‌کنم، از دوستان و همراهانم جمله‌ای را در قالب پند، سفارش و یادگاری دریافت کنم؛ برای این کار دفترچه‌ای تهیه کردم و دوستان مطالبی را برای تبادل اندیشه برایم به یادگار گذاشتند.

من 13 ساله بودم و برادر شهیدم «مهرداد» 12 ساله که به جبهه رفتیم؛ در جریان عملیات والفجر 8 با خود گفتم تعدادی از رزمنده‌هایی که اکنون در کنار ما زندگی می‌کنند، اگر چه زمینی هستند اما روح آسمانی دارند، آنها افرادی هستند که با ندای آسمانی به جبهه‌ها آمدند.

نمی‌دانستیم چه اتفاقی می‌خواهد در این عملیات بیفتد؛ فقط تمام دوره‌های آموزشی از غواصی تا رزم در خشکی و آب و عبور از رودخانه را گذراندیم. پس از گذراندن دوره آموزشی در نخلستان روستای «رحمانیه» بهمن‌شیر آبادان، فرمانده در حال تقسیم نیروهای گردان بود؛ در این حین به ذهنم رسید، چطور می‌شود از کسانی که در حال جدا شدن از ما هستند، یادگاری داشته باشم شاید دیگر آنها را نبینم.

اواسط دی ماه 1364 رزمنده‌ای برای تهیه یک تکه پارچه مرخصی ساعتی می‌گیرد و به آبادان می‌رود. این تکه پارچه‌ی 45 در 45 سانتی قرار نبود بخشی از یک لباس شود یا سرنوشتی مشابه سایر هم جنسان خود بیابد. رزمنده از قبل قول و قرار آن را با روحانی گردان بسته و به اتفاق هم، نامش را عهدنامه گذاشته بودند. البته بعد از آنکه عهدنامه با خط خوش شهید نبی‌الله دیلمی‌ رویش نقش بست، این نام برازنده پارچه‌ای شد که مقدر بود امضای 29 شهید رویش بنشیند و تکه‌ای از بهشت شود.

«قبل از عملیات والفجر هشت بود. هوا رو به سردی می‌رفت و بچه‌های گردان کربلا ازتیپ دو قائم(عج) استان سمنان از لشکر 27 محمد رسول‌الله کنار رودخانه بهمن شیر آموزش غواصی برای عبور از اروند می‌دیدند. خدمت دایی رضا بسطامی، روحانی گردان رسیدم. روحیه شاداب و بالایی داشت و اکثر رزمنده‌ها سعی می‌کردند با او ارتباط خوبی‌ داشته باشند. وقتی به نزدش رفتم، مشغول نوشتن خاطراتش بود. کمی ‌صحبت کردیم و فکر تهیه عهدنامه جرقه‌ای بود که در ذهنم زده شد.»
 

ماجرای پارچه بهشتی

عهدنامه در چادر دایی رضا متولد و با تلاش اسماعیل زمانی آغاز می‌شود. همان روز برای تهیه آن به آبادان می‌رود و به دنبال رزمندگانی که بوی شهادت می‌دادند، روان می‌شود.

اسماعیل در توضیح این مطلب می گوید: «نظر من این بود که برای سفر آخرتم یک شفاعت نامه داشته باشم. به همین خاطر برای گرفتن امضا و شفاعت، نزد رزمندگانی می‌رفتم که به قول بچه‌ها نور بالا می‌زدند. اولین نوربالایی هم خود نویسنده عهدنامه بود؛ شهید نبی‌الله دیلمی‌ که به خط خوش شهره بود. صفای روحی عجیبی ‌داشت و به همین دلیل دلم نمی‌آمد نوشتن آن را به کس دیگری بسپارم. شهید دیلمی ‌شلوغی سرش را بهانه آورد برای ننوشتن عهدنامه. دو، سه هفته پاپی‌اش شدم تا اینکه جمله درخواستی ام را نوشت و از همان زمان پارچه سفیدم نام «عهدنامه» به خود گرفت.»

اَللهُمَّ اِنّا لا نَعلَمُ مِنهُ اِلّا خَیرا وَ اَنتَ اَعلَمُ بِهِ مَنّا (پروردگارا! ما نمی‌دانیم از او جز نیکی، ولی تو خود داناتری به او از ما)

این عبارتی بود که اسماعیل زمانی از زبان رزمندگان زیر عهدنامه نوشت و به این ترتیب به سراغ شهدا رفت. تکه‌ای از فردوس مقابل اولین بهشتی گشوده می‌شود.


اولین شفاعت اولین شهید

شهید مجتبی ‌مداح، اولین شفاعت کننده در آخرین نقطه پارچه است که اتفاقاً اولین شهید عهدنامه نیز خود اوست. آقای زمانی می‌گوید: «بیست روز از دی ماه سال 64 گذشته بود که پارچه را پیشش بردم. برای امضا موافقت کرد. به این بهانه که همیشه در مدرسه، آخرین نیمکت را برای نشستن انتخاب می‌کرد، گوشه پایین سمت راستِ عهد نامه را انتخاب کرد و نوشت:
«به امید شفاعت در آخرالزمان، العبد العاصی مجتبی‌ مداح 20/ 10/ 64 »

مجتبی‌ مداح این جمله کوتاه را در آخرین قسمت عهدنامه می‌نویسد تا تنها یک ماه و یک روز بعد، یعنی در 21/11/64 هر کس نام او را می‌نویسد، صفت شهید را قبل از آن به کار ببرد. اسماعیل زمانی در خاطره‌ای چنین می‌گوید: شهید مداح قد و قامت رشیدی داشت. در رشته علوم پزشکی دانشگاه تهران تحصیل می‌کرد و با رها کردن درسش به جبهه آمده بود. چند روز قبل از عملیات والفجر8 شرایطی پیش آمد تا با هم کشتی بگیریم. قد و قامتش بزرگ ‌تر از من و سن و سال بیشتری داشت. وقتی زمینش زدم، بچه‌ها صلوات فرستادند . همان لحظه پیشانی‌اش را بوسیدم. اما ‌ای کاش با هم کشتی نمی‌گرفتیم. یا من زمینش نمی زدم. چرا که کمتر از یک هفته بعد به شهادت رسید و اکنون با وجود گذشت سالیان دراز از این خاطره، همچنان با یاد آوری‌اش احساس ناراحتی می‌کنم. در هر حال مجتبی ‌مداح، دانشجوی 22ساله رشته پزشکی، در عملیات والفجر 8 جاودانه شد.


محراب نخلستان رحمانیه

شهید محمود مقبلی، دومین امضا کننده عهد نامه و اتفاقاً دومین شهید است. 18 سال داشت و روحیه معنوی بسیار بالایی داشت. قبل از عملیات والفجر8 که در بهمن شیر آموزش غواصی می‌دیدیم، شب‌ها به نخلستان رحمانیه در کنار رودخانه می‌رفت و نماز شب می‌خواند. در آن هوای سرد و با وجود خستگی ناشی از تمرینات، محرابی‌ برای خودش درست کرده بود و اکثر ساعات شب را در آن به راز و نیاز می‌پرداخت. صدای گریه‌هایش ناخودآگاه انسان را به یاد عبادات مولی علی(ع) در نخلستان‌های مدینه می‌انداخت. او هم از آن جمله افرادی بود که در والفجر8 ، اکثر بچه‌ها برای گرفتن شفاعت و یادگاری به او مراجعه می‌کردند و از قبل مشخص بود تنها شهادت، پاداش حال و هوای معنوی‌اش است. پس همان روزی که اولین امضا را از شهید مداح گرفتم، به سراغ او هم رفتم تا با نوشتن جمله به شرط شفاعت در آخرت، عهدنامه را امضا کند و درست در همان روزی که شهید مجتبی‌مداح به شهادت رسید، او نیز در آب‌های خروشان اروند جاودانه شود.


شافعان هفت گانه

اسماعیل نیک صفت، نبی‌الله دیلمی، ابوالفضل تفکری، حمیدرضا ناظری، عباس عربی، رضا قندالی و سیاوش کنشلو، جسم غرقه به خون این هفت شهید بزرگوار، دقیقا به همین ترتیب در کنار هم، درون دره‌ای در ماووت عراق، به شهادت آرام گرفته بودند. اسماعیل زمانی از حوادث آن زمان می گوید: وقتی که بمباران شیمیایی شد، افراد گروهان ما هر کدام در بخشی از دره بودند. هر کس سعی می‌کرد خودش را به بلندی برساند. ما هم این کار را کردیم. اما جهت وزش باد طوری بود که عوامل شیمیایی و گازهای مسموم به سمت این هفت بزرگوار هدایت شد. تقدیر خدا چنین بود که باید این شهدا نام وزین شهادت را در خود ببینند و به آن ببالند. نکته جالب این جاست که همه این هفت شهید در سال 65 و قبل از عملیات کربلای5 عهد نامه را امضا زدند و همگی در سال 66 و در یک روز و یک لحظه به شهادت رسیدند. وقتی به ترتیب امضای شهدا را نگاه می‌کنیم، به این نکته می‌رسیم که اغلب شهدا، امضای خود را کنار هم می‌زدند. انگار شهیدان رفقای خود را بهتر از هر کس دیگری می‌شناختند.

اسماعیل نیک‌صفت 40 روز از ازدواجش می‌گذشت. وقتی شهید شد 27 سال سن داشت و با تجربه زیادش معاون گردان شد. ایشان در عهد نامه نوشت: امیدوارم از دعای خیر در دنیا و شفاعت در آخرت بی‌نصیب نمانیم.

نبی‌الله دیلمی نویسنده دعای عهدنامه بود. دستخط خوشی داشت و هر کس یادگاری می‌خواست، به دنبالش می‌رفت تا خط خوشش را در دفترش داشته باشد. سال 64 پارچه را نوشت، تا سال بعد شفاعتش را امضا نکرد تا اینکه در تاریخ 8 دی 65 کمی‌قبل از عملیات کربلای5 شرط گذاشت که اگر آن را امضا زد و شهید شد، به همه بگویم راه شهادت و دفاع از کشور را از روی عقلانیت پذیرفته است. او نوشت: التماس شفاعت، عبدالحقیر نبی‌الله دیلمی

عباس عربی طلبه‌ای 18 ساله بود. نه تنها من، بلکه اکثر رزمندگانی که او را می‌شناختند دوست داشتند همکلامش شوند و پای حرفش بنشینند. هر چیزی که می‌خواستم از احکام و معارف یاد بگیرم، با وجودی که سنم از او بیشتر بود، پیشش می‌رفتم و از کلامش بهره می‌بردم. او در عهدنامه نوشت: از شما التماس دعا دارم و شفاعت در آخرت، انشاءالله به امید پیروزی خون بر شمشیر.


شفاعت هفت ساعت قبل از شهادت

شهیدان فریدون و تیمور شاه حسینی و مهرداد زمانی، سه شهیدی هستند که تنها هفت ساعت قبل از شهادتشان عهد نامه را به امضا رساندند. فریدون و تیمور شاه حسینی، دو پسر عمو بودند که ساعت 9 شب 21 دی 65، در اولین ساعات آغاز عملیات کربلای5 عهد نامه را امضا کردند و 4 صبح روز بعد در جزیره بوارین به شهادت رسیدند. فریدون بدن درشتی داشت و آرپی جی زن بود. درحین عملیات آنقدر موشک شلیک کرد که از گوش‌هایش خون می‌آمد. با پسر عمویش تیمور انس و الفت عجیبی ‌داشتند، دوری هم را چند دقیقه بیشتر تاب نیاوردند و هر دو به فاصله کوتاهی از هم به شهادت رسیدند.

اسماعیل زمانی در مورد برادر شهیدش مهرداد می گوید: مهرداد برادر کوچکم بود. یکسال فاصله سنی داشتیم و در تمام مدتی که عهدنامه را برای شفاعت پیش این و آن می‌بردم، از امضایش عذر می‌خواست. تا اینکه شب عملیات کربلای5 خودش از من خواست تا عهد نامه را امضا کند. آن روزها حال عجیبی ‌داشت. حتی یکی از بچه‌ها به نام عباس قریب چند روز قبل از شهادت مهرداد، به من گفت: خوب برادرت را نگاه کن! چون با حال و هوایی که او دارد مطمئنم چند روز دیگر عکسش را می‌گذارند روی دیوار. همین طور هم شد و مهرداد ساعت چهار صبح روز 23 دی 65 روی خاک جزیره بوارین، در آغوشم جای گرفت و در حالی که گلوله مستقیم دشمن قلبش را شکافته بود. نام مقدس یا فاطمه الزهرا (س) را به عنوان آخرین کلام بر زبان جاری ساخت و به شهادت رسید.


شهروی در معراج

شهید عبدالله شهروی فرمانده گردان بود. او سرداری مقتدر بود. هنگام شهادت تنها 26 سال داشت و به دلیل توانایی‌هایش، خیلی زود به سمت فرماندهی گردان منصوب شد. رزمندگان قدیمی به یاد دارند که چطور در طلائیه روی خاکریز دوید تا آتش دشمن متوجه او شود و افراد گردانش مصون بمانند. یا زمانی که قبل از عملیات کربلای چهار به زور او را مقابل دوربین صدا و سیما بردیم، مرتب می‌گفت: چرا با من مصاحبه می‌کنید؟ در حالی که تک تک رزمنده‌ها از من بهترند.

شبی ‌را به یاد ندارم که نماز شبش ترک شده باشد. چادر ما کنار حسینیه گردان بود و ما هر شب شاهد راز و نیاز او با خدایش بودیم. عاقبت نیز تنها 8 یا 9 ساعت قبل از شهادتش پارچه عهد نامه را با جمله: انشاالله پیروز باشید، به امضا رساند و روز بعد گلوله‌ای میهمان چشم راستش شد و در حالت سجده به دیدار معبود شتافت.


آخرین امضا، آخرین شهید

اگر مجتبی ‌مداح اولین امضا را زد و اولین شهید عهدنامه لقب گرفت. حسن رامه‌ای نیز آخرین شفاعت‌کننده بود که اتفاقاً آخرین نفر از شهدای بهشت پارچه‌ای خود اوست.

شهید حسن رامه‌ای روحانی بود و شجاعت بی‌نظیری داشت. در کربلای 5 وقتی فرمانده گردان و معاونش به شهادت رسیدند، او بود که بچه‌ها را جمع و سازماندهی کرد. در عملیات‌های نصر 8 و مرصاد نیز رشادت‌های بی‌نظیری از خودش نشان داد. وقتی به شهادت رسید جنگ تمام شده بود. خوب به یاد دارم لحظه‌ای که خبر پذیرش قطعنامه را شنید ضجه می‌زد و می گفت: اگر جنگ تمام شود و زنده بمانم، حتماً دق می‌کنم.

نمی‌دانم او از آینده چه می‌دانست یا چه تصوری از زندگی بدون شهدا داشت، هر چه بود خیلی زود دعایش مستجاب شد و کمی‌ بعد از پذیرش قطعنامه در یکی از گشت‌های متداول روی مین والمری رفت و مانند مولایش حسین(ع) سر از تنش جدا شد.

جمله کوتاه شیخ حسن، آخرین شفاعت اصحاب بهشتی عهد نامه است که در گوشه‌ای از حافظه سفید آن نوشته شده است:به امید شفاعت اهل بیت و ائمه اطهار و شهدای راه خدا.

شهیدی که خود طلب شهادت از شهدای دیگر دارد، اینک نام و امضایش مانند گلی در میان گلستان شفاعت سایر شهدا، روی باغی پارچه‌ای برای‌مان به یادگار مانده است.

دیگر شهدا نیز جملات زیر را در عهد نامه نگاشتند:
شهید سلمان کنشلو: «التماس شفاعت دارم برادر عزیز»
شهید رسول ابراهیمی: «التماس شفاعت از شما برادر عزیز، العبد العاصی رسول ابراهیمی»،
شهید حسین فیصلی: «امیدوارم ما را در دنیا و در آخرت از شفاعت خویش فراموش نکنید»،
شهید سیاوش پازوکی: «در دنیا نیاز به دعا و در آخرت به شفاعت شما محتاجم»،
شهید حجت الله شیرین‌بیان: «التماس شفاعت دارم در آخرت العبد العاصی، حجه الله شیرین بیان»،
شهید نریمان مطهری: «اللهم ارزقنا زیارة الحسین(ع) فی الدنیا و شفاعه الحسین فی الآخرة»،
شهید رسول ایوانکی: «به شرط شفاعت در آخرت»

از بین44 رزمنده و امضا کننده این عهد نامه. 29 نفر به فیض عظمای شهادت رسیدند که اسامی این عزیزان به شرح زیر است: شهید نبی‌الله دیلمی، شهید مجتبی‌ مداح، شهید محمود مقبلی، شهید حسن رامه‌ای، شهید اسماعیل نیک صفت، شهید ابوالفضل تفکری، شهید حمیدرضا ناظری، شهید عباس عربی، شهید رضا قندالی، شهید سلمان کنشلو، شهید فریدون شاه حسینی، شهید تیمور شاه حسینی، شهید مهرداد زمانی، شهید عبدالله شهروی، شهید رسول ابراهیمی، شهید حسین فیصلی ، شهید سیاوش پازوکی ، موسی نصیریان، شهید مهدی هادی، شهید حجت ا... شیرین بیان ، شهید نریمان مطهری، شهید رسول ایوانکی، شهید حسین رنجبر، شهید بهروز مشتاقی، شهید رضا مزجی، شهید محمد تقی توحیدی نیا، شهید قاسم صبوری، شهید احمد رضا طاهری و شهید سید محسن موسوی.

منبع: خبرگزاری دفاع مقدس

مرتبط‌ها

شیطان به چه کسی کار ندارد؟

عکس/علامه جعفری و شاگرد ژاپنی اش

آیت الله بهجت: خاک بر سر شیعه!

مرحوم دولابی:بزرگ خانه، اگر تکان نخورد خانه محفوظ‌تر است!

حدیث/ سخن امیرالمومنین(ع) درباره فایده نگاه به سبزه زار

هرکس فکر می‌کند ظلم با گفتگو کنار می‌رود، آدم ساده‌ای است