دیدبان

جریان شناسی تقابل حزب بعث و اخوان المسلمین در سوریه

جریان شناسی تقابل حزب بعث و اخوان المسلمین در سوریه
سيد جواد حسيني
 
1.اشاره
 
ديدبان: شانزدهمين اجلاس کشورهاي جنبش عدم تعهد در ايران و در تهران برگزار شد. اين اجلاس بيانه اي 700 بندي حول موضوعات متعدد و مختلف جهان داشت. اما هميشه اين محتوا و مصوبات جلسات نيست که در جهان سياست حکم مي راند بلکه حواشي و آنچه که از سوي رسانه هاي مورد توجه قرار مي گيرد و تحليلگران آن را برجسته مي کنند صحنه دار اصلي حوزه ي سياست و ديپلماسي مي شوند. به عبارت ديگر اين تحليل ها و ذهن تحليل گران هستند که متن و حاشيه مي سازند نه لزوما اتفاقات و حوادث عالم سياست.
از جمله اتفاقاتي که باعث ايجاد تحليل هاي زيادي در اجلاس جنبش عدم تعهد در تهران شد؛ حضور محمد مرسي رئيس جمهور جديد مصر بعد از انقلاب اين کشور در تهران بود. نفس اين حضور نيز خود مي تواند از زواياي مختلف مورد بررسي و تحليل قرار بگيرد. اما بخشي از سخنان وي که برجسته شده و ذهن تحليل گران را به خود جلب کرده است، اظهارات محمد مرسي در مورد حوادث سوريه بود. مواضع مرسي در قبال مسئله ي سوريه به صراحت با مواضع ايران در خصوص سوريه متفاوت بود. 
محمد مرسي در ايران، يعني در جايي که به عنوان قوي ترين متحد استراتژيک سوريه در منطقه محسوب مي شود خواستار ساقط شدن حکومت سوريه شد. او خطاب به مخالفان دولت سوريه گفت: (مخالفان بايد صفوف خود را متحد كنند؛ به گونه‌اي كه همه جريان‌ها را در بر گيرد و مخالفتي در ميان آنها نباشد. ما كاملا آماده‌ايم از اين مساله حمايت كنيم. همه طرف‌ها در بحث سوريه بايد جلوي خونريزي را بگيرند و سوريه‌اي آزاد و جديد را بسازيم و وارد يك مرحله سازندگي در اين كشور شويم ...)
همچنين مرسي در جمع وزراي امور خارجه اتحاديه ي عرب در قاهره با مخاطب قرار دادن رهبران و حاکمان سوريه به صراحت از آنان خواست تا از قدرت کنار روند. او گفت: (رهبران سوريه تصميمي بگيرند تا خون ريزي در سوريه متوقف شود. هم اکنون زمان تغيير در رهبري سوريه است. زمينه اي براي غرور وجود ندارد. رهبران سوريه بايد از تاريخ درس بگيرند و نبايد وقت را از دست بدهند ... ملت سوريه حرف خود را زد و حضور شما طول نخواهد کشيد. رهبران سوريه بايد از قدرت کناره گيري کنند و هيچ فرصتي براي سخن گفتن از اصلاحات وجود ندارد.)
چه چيز باعث شد تا محمد مرسي در تهران و در نشست جنبش عدم تعهد و همچنين در نشست وزراي امور خارجه کشورهاي عرب اين مواضع را اتخاذ کند؟ براي آنان که دستي در عالم سياست دارند مشخص بود که مواضع مصر و ايران در خصوص سوريه با يکديگر متفاوت است هر چند در مسأله ي فلسطين و مقابله با اسرائيل اشتراکات بيشتري در مواضع دارند. اما سؤال اصلي اين است چرا مرسي در قامت مخالف جدي بشار اسد و رهبران فعلي سوريه قد علم کرده است؟
 
2. سوريه؛ حزب بعث و جنبش اخوان المسلمين
سوريه و مصر را مي توان دو کشور مهم در جهان عرب دانست که بر عکس کشورهاي حاشيه خليج فارس تنها بر منابع نفتي تکيه ندارند و تلاش دارند تا با فکر و انديشه جامعه ي خود را مديريت کنند. اين نکته وقتي بيشتر خود را نشان مي دهد که بدانيم سوريه و مصر هيچکدام، منابع و ذخاير نفتي ندارند و سوريه حتي گاز هم ندارد و تنها منبع گازي مصر نيز در ازاي بهايي اندک به اسرائيل صادر مي شود. به عبارت ديگر سوريه و مصر همواره با انديشه و سياست رهبران آن رهبري مي شوند. اوج سياست ورزي در سوريه دوران حافظ اسد و اوج سياست ورزي مصر در دوران جمال عبدالناصر بوده است. بعد از استقلال سوريه از فرانسه دو گروه مهم براي کسب قدرت در سوريه به رقابت پرداختند. حزب بعث و جنبش اخوان المسلمين. 
ريشه ي تشکيل حزب بعث در جهان عرب به شخصي به نام ميشل عفلق بر مي گردد. سوري الاصلي که در قاهره درس خواند و تلاش داشت تا سوسيالسم را با ناسوناليسم عرب گره زده و جهان عرب را احياء کند. اين حزب دو کانون مهم در جهان عرب پيدا کرد. سوريه و عراق. در عراق حزب بعث توانست با کودتاهاي فراوان توسط اعضاي اين حزب و در رأس آنها صدام حسين قدرت را در عراق قبضه کند. در سوريه نيز حافظ اسد با طي مراحل قدرت تلاش کرد تا حزب بعث را حاکم کند. او ابتدا افسر ارتش، سپس وزير دفاع و سپس نخست وزير سوريه شد. وي بلافاصله چند ماه بعد از نخست وزيري با يک همه پرسي به رياست جمهوري رسيد. 
جنبش اخوان المسلمين نيز هر چند در ابتدا از مصر نضج يافت اما در مصر ماندگار و محصور نشد. اين تفکر به کشورهاي فلسطين، اردن، ترکيه، سوريه و حتي ايران نيز صادر شد. از اين رو خاستگاه اصلي اخوان المسلمين در جهان عرب کشور مصر بوده و از اين کشور به ساير کشورهاي اسلامي انتقال يافت. مصر همواره به دليل وجود دانشگاه الازهر، يکي از پايگاه هاي انديشه اي جهان عرب بوده و رهبري سياسي جهان عرب را حداقل در زمان جمال عبدالناصر بر عهده داشته است. بنيانگذار شاخه ي اخواني سوريه به شخصي به نام دکتر مصطفي الاسباعي که دوست و هم دانشگاهي حسن البناء بنيانگذار اصلي جنبش اخوان المسلمن در جهان اسلام بوده برمي گردد. اين دو دوست ديرينه تلاش داشتند تا آموزه هاي ديني و اسلامي را در عرصه ي سياست وارد کنند. اخواني هاي سوريه هر چند اهداف مشترکي با اخواني هاي مصر در عرصه ي سياست داشتند اما در روش و تاکتيک با يکديگر اختلاف داشتند. 
از زمان اشغال سوريه توسط فرانسه تا روي کار آمدن حزب بعث درآن بين اين دو گروه براي کسب قدرت رقابت بوده است. بعد از قدرت يابي حزب بعث سوريه ارتباط اخوان و بعث وارد مرحله ي جديدي شد. در قبال اين قدرت يابي حزب بعث؛ اخوان المسلمين سوريه دو روش را براي مشارکت در قدرت به کار بست. روش مسالمت آميز يا اصلاح طلبانه و روش جهادي. معتقدين به روش اول به دنبال تصاحب قدرت به صورت قانوني بودند و تلاش داشتند تا با اتخاذ تاکتيکي اخواني هاي مصر و ترکيه به تدريج فضاي سياسي را براي خود باز نموده و قدرت را به دست بگيرند. دسته ي دوم که معتقد به روشي جهادي براي مقابله با حزب بعث بودند تلاش کردند تا با برجسته ساختن علوي بودن حافظ اسد به تحريک اهل سنت سوريه پرداخته و بستر را براي سقوط حزب بعث آماده سازند. گروه هاي جهادي اخوان المسليمن در سوريه در شهرهاي حلب و ادلب که دو مقر مهم اهل سنت سوريه محسوب مي شود قيام کرده و تلاش داشتند تا به همکاري اهل سنت دمشق دولت مرکزي را ساقط کنند. همچنين آنان با پي ريزي طرحي نافرجام ترور حافظ اسد را طراحي کردند. 
 
 
پس از اين به دليل عمليات هاي جهادي از سوي دسته ي دوم اخوان المسليمن در سوريه و به دنبال سوءقصد به حافظ اسد از جانب اخواني هاي سوريه؛ بهانه براي سرکوب شديد اخوان المسلمين در مناطق سني شنين سوريه آغاز شد. حافظ اسد با تمام قوا اين دسته را سرکوب کرد. عدم حمايت اصلاح طلبان اخوان المسلمين با دسته هاي جهادي، عدم حمايت تمام طوايف سني از جمله اهل سنت دمشق و سرکوب قدرتمند دولت مرکزي، اين قيام کنترل شد. بعد از اين اقدام حافظ اسد فعاليت تمامي احزاب سياسي به غير از حزب بعث را ممنوع اعلام کرد و فعاليت سياسي گروه ها و احزاب ديگر به شدت کنترل شد. حتي عضويت در جنبش اخوان المسلمين کيفر اعدام داشت. 
بعد از مرگ حافظ اسد، جانشين وي بشار اسد با درک ضرورت هاي جامعه ي سوريه تلاش کرد تا با اصلاحاتي در حزب و آرمان هاي آن زمينه را براي فعاليت مسالميت آميز و قانوني گروه هاي مختلف آماده سازد. وي زندانيان سياسي را آزاد کرد، فعاليت ديگر احزاب و گروه هاي سياسي را بلامانع ديد و تلاش داشت با ايجاد اصلاحاتي زمينه را براي رقابت بدون خشونت گروه ها در سوريه مهيا سازد. اين اقدمات رئيس جمهور جوان سوريه بازتاب هاي جهاني داشت تا جايي که سال 2000 يعني سال نخست       رياست جمهوري بشار اسد به خاطر اين اصلاحات به بهار دمشق معروف شد.
حتي در تحولات اخير سوريه نيز، بشار اسد بسيار تلاش کرد تا با اصلاح قانون اساسي، سوريه را از يک جنگ داخلي تمام عيار نجات دهد. اين اقدام بشار اسد هر چند ديرهنگام بود اما گامي بلند در اصلاحات سوريه محسوب مي شد. شايد مهم ترين موضوعي که در قانون اساسي جديد جلب توجه مي کند اين است که قانون اساسي جديد؛ دولت را از انحصار حزب بعث سوريه خارج ساخته و اشاره اي به رهبري انحصاري حزب بعث ندارد. همين مطلب مهمترين خواسته ي احزاب و گروه هاي مختلف سوريه از جمله جنبش اخوان المسلمين بود و در زمان حافظ اسد تاکيد بسياري بر لغو آن داشته اند. ماده هشتم پيش نويس اين قانون مي گويد نظام سياسي کشور بر مبناي اصل تنوع و تکثر سياسي و اعمال قدرت از طريق راي گيري خواهد بود. بر اساس اين ماده، احزاب سياسي داراي مجوز فعاليت و تجمعات انتخاباتي در حيات سياسي ملي مشارکت مي کنند و بايد به اصول حاکميت ملي و دموکراتيک احترام بگذارند.
اصلاحات دوره ي بهار دمشق و اصلاحاتي که از سوي بشار اسد در جريان تحولات داخلي چند ماه گذشته ي سوريه انجام داد؛ گام هاي بلندي بود که دولت سوريه به منظور کم کردن خشونت و جلوگيري از جنگ داخلي در سوريه برداشت. از طرف ديگر نسل جوان حزب بعث به ضرورت تغيير در آرمان ها و شعارهاي 50 سال پيش حزب بعث با توجه به شرايط و نيازهاي امروز جامعه ي سوريه پي برد و درصدد اصلاح و تغيير برآمد. به بيان ديگري در حال حاضر پوست اندازي جدي در حزب بعث انجام شد، حزبي که ديگر شباهتي به يک حزب انحصارطلب ندارد و حاضر است با همکاري ديگر احزاب و گروهاي سياسي موجود در جامعه در قدرت سهيم باشد. اما ظاهرا اين اصلاحات چندان به مذاق اخواني ها خوش نيامده است. تا جايي که محمد مرسي در اجلاس وزراي امور خارجه ي اتحاديه عرب به صراحت مي گويد: (رهبران سوريه بايد از قدرت کناره گيري کنند و هيچ فرصتي براي سخن گفتن از اصلاحات وجود ندارد).
 
 
3. چرا مرسي مخالف خوان شد؟
 
با توجه به جريان شناسي که بيان شد؛ جواب اصلي و واضح اين سؤال آن است که ايران به سوريه به عنوان يکي از متحدين استراتژيک خود و يکي از محورهاي مقاومت در قبال اسرائيل مي نگرد و هرگز حاضر نيست اين پايگاه دچار جنگ داخلي و سقوط حکومت مرکزي شود. هر گونه تحولي که باعث از دست رفتن اين پايگاه شود، براي ايران خطرناک قلمداد مي شود. ايران، سوريه و حزب الله لبنان محور مقاومت بوده و اگر عراق را به اين جمع اضافه کنيم؛ بي شک به دليل داشتن مواضع يکسان مي توانند تأثيرگذاري بالايي بر حوادث منطقه داشته باشند. اما مصر، محمد مرسي و دولتي که در آن حاکم است هر چند نسبت به اسرائيل مواضع مشترکي با محور مقاومت در منطقه دارد اما رويکرد آنان به رهبران و دولت فعلي سوريه، از منظر يک حزب متخاصم و رقيب است.
به عبارت ديگر مصر هر چند مي داند سوريه يکي از کشورهاي خط مقدم مبارزه با اسرائيل است اما ترجيح مي دهد اين وظيفه را گروه هاي اخوان المسلمين سوريه که نزديکي فکري با اخواني هاي مصر دارند بر عهده داشته باشند تا حزب بعث سوريه. 
مشکل مرسي با محور مقاومت و مقابله با اسرائيل نيست بلکه از دريچه ي ذهن اخواني محمد مرسي اين حزبي که در سوريه در رأس قدرت است حزبي نامشروع است و بايد ساقط شود. اما در اثبات اين تحليل  ـ که رويکرد مرسي به مسأله ي سوريه رويکردي حزبي است ـ چند نکته قابل تأمل است.
 
1) محمد مرسي از سابقه ي رقابت و تخاصم حزب بعث سوريه و جنبش اخوان المسلمين سوريه مطلع است و حتي اصلاحات بشار اسد مبني بر فضاي باز سياسي را قبول ندارد. اين در حالي است که حزب بعث دچار تغييرات فراوان شده و شخص بشار اسد بعد از به قدرت رسيدن اصلاحات و تحولات فراواني در فضاي سياسي کشور سوريه ايجاد کرد تا جايي که اين اصلاحات به بهار دمشق معروف شد. از اين رو نبايد بشار اسد و حسني مبارک را با يک چوب راند و آن دور را يکسان انگاشت!
2) مرسي به دنبال به قدرت رسيدن اخوان المسلمين سوريه است تا با اخواني هاي فلسطين (گروه حماس) و اخواني هاي ترکيه (حزب حاکم) و اخواني هايي که در مصر قدرت را در دست دارند محور اخواني ها را براي مقابله با اسرائيل تشکيل دهند. هر چند وجود اخواني هاي ترکيه در اين جمع محل تأمل است. اما به نظر مي رسد مصر و ترکيه با يکديگر بر سر ساقط نمودن بشار اسد همرأي باشند. 
3) محمد مرسي از دريچه ي يک اخواني به تحولات سوريه مي نگرد نه از جايگاه رئيس جمهور مصر انقلابي؛ چرا که او به صراحت در جمع وزراي امور خارجه ي اتحاديه ي عرب بيان داشته که ما به دنبال صدرو انقلاب خود نيستيم.
4) او از دريچه ي يک اخواني به حوادث سوريه مي نگرد نه در قامت رئيس جنبش عدم تعهد؛ چرا که او اگر واقعا نگران خونريزي ها در منطقه است، در نطق وي در تهران، در کنار ابراز نگراني از       خونريزي ها در سوريه، سهمي هم بايد براي بحرين باشد. اين در حالي است که نه تنها نامي از بحرين و خون هايي که در آنجا ريخته مي شود نيست بلکه به صراحت در قامت يک حامي تمام عيار براي نظام حاکم در بحرين ظاهر مي شود و در جمع وزراي امور خارجه ي اتحاديه ي عرب بيان مي کند: (از اقدامات کشورهاي جنوب خليج فارس براي مقابله با دخالت در سرنوشت آنها، حمايت مي کنيم)!!!!!
5) مقايسه ي اوضاع بحرين با سوريه به خوبي نشان مي دهد که محمد مرسي رئيس جمهور جديد مصر يک اخواني است و تحولات را از اين دريچه تحليل مي کند. در سوريه اصلاحات فراوني براي ايجاد فضاي سياسي انجام گرفته است اين در حالي است که در بحرين نظام حاکم کوچکترين انعطافي نسبت به خواست هاي مردم ندارد. از طرف ديگر افرادي که در بحرين براي احقاق حقوق خود قيام کرده اند مردم آن کشور هستند اما آنان که در سوريه با دولت مرکزي مي جنگند اغلب سوري نيستند و از سوي کشورهاي ديگر مسلح مي شوند. مردم بحرين از سوي کشور ديگر يعني عربستان سعودي سرکوب مي شوند اما در سوريه مخالفان از سوي ديگر کشورهاي منطقه تسليح مي شوند.
6) اگر رويکرد اخواني ها را به شيعيان در نظر داشته باشيم و آن را در کنار سلام ابتدايي محمد مرسي به خلفاي اهل سنت در نطق جنبش عدم تعهد را در کنار عدم حمايت از مردم بحرين بگذاريم نتايج بهتري براي تحليل خواهيم داشت.
مواضع مرسي در اجلاس تهران و در جمع وزراي امور خارجه ي اتحاديه ي عرب بيشتر از سابقه ي ذهن اخواني مرسي نسبت به رقابت و تخاصم با حزب بعث سوريه بود تا در مقام رئيس جنبش عدم تعهد. از دريچه ي ذهني اخواني محمد مرسي اگر به تحولات سوريه بنگريم؛ بشار اسد بايد برود با اصلاحات يا بدون اصلاحات، چون او يک بعثيست!